ماهیت خشونت خانوادگی و نظریه های مواجهه با خشونت بین والدین (docx) 35 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 35 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
دانشگاه هرمزگان
واحدپردیس قشم
در رشته مشاوره خانواده
عنوان:
نگارش:
صدیقه زارعی
تقدیم به:
تقدیم به همسر م
فهرست مطالب
6
Contents TOC \o "1-3" \h \z \u 2-1- پیشینه نظری PAGEREF _Toc26259418 \h 82-1-1- خشونت: PAGEREF _Toc26259419 \h 82-1-1-1- تعریف خشونت: PAGEREF _Toc26259420 \h 92-1-1-2-انواع خشونت: PAGEREF _Toc26259421 \h 9خشونت مستقیم: PAGEREF _Toc26259422 \h 9خشونت جنسی: PAGEREF _Toc26259423 \h 10خشونت روانی: PAGEREF _Toc26259424 \h 10خشونت غیر مستقیم: PAGEREF _Toc26259425 \h 10خشونت غیر مستقیم به دو نوع است: PAGEREF _Toc26259426 \h 10خشونت کلتوری: PAGEREF _Toc26259427 \h 11خشونت ساختاری یا سازماندهی شده: PAGEREF _Toc26259428 \h 11خشونت خانوادگی PAGEREF _Toc26259429 \h 112-1-1-3- پیش زمینه ها: PAGEREF _Toc26259430 \h 122-1-1-4- عوامل: PAGEREF _Toc26259431 \h 152-1-1-5- چارچوب نظری PAGEREF _Toc26259432 \h 182-1-1-6- چهارچوب نظری مواجهه با خشونت جسمی بین والدین PAGEREF _Toc26259433 \h 192-1-1-7- نظریههای مربوط به مواجهه با خشونت بین والدین PAGEREF _Toc26259434 \h 20نظریه فشار روانی بعد از ضربه PAGEREF _Toc26259435 \h 20نقش خانوادهها در شخصیت فرزندان PAGEREF _Toc26259436 \h 22-محمدی، علی(1385). سازگاري زناشويي و بررسي عوامل مرتبط با آن ، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روان شناسی دانشگاه فردوسی مشهد. ص 114-113. PAGEREF _Toc26259437 \h 35
1-6 تعاریف متغیرها
1-6- تعاریف مفهومی
خشونت
رسانیدن هر نوع ضرر به دیگران را خشونت گویند. بنا براین خشونت نه تنها ابراز خشم و غضب بوده بلکه موضوعات وسیع تر را در برمی گیرد. اساس خشونت را ضرر رسانیدن به دیگران تشکیل میدهد. خواه ضررهای مادی باشد یا معنوی، جسمی باشد یا روانی و یا به اشکال دیگر صورت گیرد(پورنفاش تهرانی و همکاران، 1389).
1-6-2 تعاریف عملیاتی
خشونت:
منظور از خشونت در این پژوهش منظور نمره ای است که آزمودنی از پرسشنامه خشم حاج یحیی(1990)، کسب میکند.
خشونت:
در مورد پدیدة خشونت خانوادگی باید گفت خشونت خانوادگی پدیدهای است که در سالهای اخیر بررسیهای متعددی در مورد آن انجام گرفته است. مجموعهای از بررسیها، نمایشگر این امر هستند که در ایجاد این پدیده، عوامل فردی یا مشکلات خاص ناشی از شرایط اجتماعی و خانوادگی نقش چندان مؤثری ندارند و بیش از آن که عوامل فردی بر ایجاد رفتار خشن تأثیر داشته باشند، ساختار اجتماعی در ظهور خشونت مؤثر است. خشونت خانوادگی در رابطهای مشخص با ساختار جامعه قرار دارد. در صورت وجود خشونتهای ساختاری در سازمآنها و نهادهای اجتماعی، امکان ظهور خشونت خانوادگی تشدید میشود و در عین حال وجود خشونت خانوادگی باعث تقویت هنجارهای اجتماعی خشونت میگردد. ساختار اجتماعی به نوعی شکل گرفته که در آن خشونت بهصورت آشکار و به عنوان پدیدهای طبیعی اعمال میشود و از زنان خواسته میشود که این وضعیت را تحمل کنند. تحمل این شرایط زندگی باعث میشود فرزندانی روانهی جامعه شوند که در تضادهای اجتماعی و خانوادگی راه حلی به جز استفاده از خشونت نمیشناسند و با رفتار خود هنجارهای اجتماعی خشونت را تقویت میکنند. یکی از عا ملهای مهم که میتواند در کا هش یا افزایش آسیبهای ا جتماعی موثر با شد و جود سر مایه اجتماعی در خا نواده میبا شد(بختیاری و امید بخش، 1382).
2-1-1-1- تعریف خشونت:
خشونت یک کلمه عربی است که در لغت خشن شدن، در شت شدن و(ضدنرمی) را گویند. رسانیدن هر نوع ضرر به دیگران را خشونت گویند. بنا براین خشونت نه تنها ابراز خشم و غضب بوده بلکه ساحه وسیع را در برمی گیرد. اساس خشونت را ضرر رسانیدن به دیگران تشکیل میدهد. خواه ضررهای مادی باشد یا معنوی، جسمی باشد یا روانی و یا به اشکال دیگر صورت گیرد. خشونت عبارت از برخورد زشت و ناسالم با جانب مقابل است که باعث ایجاد غصه و قهر میگردد. خشونت عبارت از آن نوع عمل فردی یا گروهی است که باعث صدمه فیزیکی یا روانی گردیده ارزشهای دیگران را صدمه ميرساند. خشونت عبارت از رفتار و برخود نامطلوب فرد یا گروه با فرد یا گروه دیگر است(مافی، 1381).
2-1-1-2-انواع خشونت:
خشونت مستقیم(خشونت فیزیکی)
خشونت غیر مستقیم(قهاری، 1381)
خشونت مستقیم:
این نوع خشونت بهصورت آشکار دیده میشود. مانند جنگ، زد وخورد، تهدید، تعذیب، شکنجه، قتل و غیره. خشونت مستقیم دو نوع است:
1- خشونت جنسی
2- خشونت روانی(توکلی، 1379).
خشونت جنسی:
خشونت جنسی به هرگونه رفتار غیر اجتماعی اطلاق میشود که از لمس کردن تا تجاوز را در برمی گیرد این نوع خشونت ممکن در حیطه زندگی خصوصی زناشویی و خانوداگی اتفاق بیفتد(پارتون، ترجمه قره داغی، 1379).
خشونت روانی:
رفتار خشونت آمیزی است که شرافت آبرو و اعتماد به نفس زن را خدشه دارمی کند این رفتار بهصورت انتقاد ناروا، تحقیر، تمسخر، توهین، فحاشی، و تهدیدهای مداوم به طلاق دادن یا ازواج مجدد کردن اعمال میشود(قهاری، 1381)
خشونت غیر مستقیم:
خشونتی است که به چشم دیده نمی شود اما اثرات آن میتواند احساس گردد. مانند کینه، کدورت، بی اعتمادی، غیبت، شیطنت، بی تفاوتی و عدم همکاری(قهاری، 1381)
خشونت غیر مستقیم به دو نوع است:
خشونت کلتوری
خشونت ساختاری(قهاری، 1381).
خشونت کلتوری:
خشونت کلتوری مشتمل است بررسم و رواجهای منفی، پایمال ساختن حقوق و ارزشهای دیگران پیروی از خرافات و امثال آن(مولاوردی، 1380).
خشونت ساختاری یا سازماندهی شده:
خشونت ساختاری در برگیرنده نا برابری در توزیع و تقسیم منابع مادی و معنوی بین کتلههای اجتماعی است مانند: خدمات اصلاحی، تعلیم و تربیه و سایر تسهیلات و یا جلوگیری از رشد و انکشاف فرد یاگروه میباشد. مثلا ً در یکی از قریه جات چندین کلینک اصلاحی احداث گردیده در حالیکه در قریه مجاور آن هیچ کلینیکی وجود ندارد. که در حقیقت افراد ساکن این قریه به طور غیر مستقیم مورد خشونت قرار گرفته اند(مافی، 1381).
خشونت خانوادگی
زمانی که یکی از اعضای خانواده تلاش کند تا بر عضو یا اعضای دیگر خانواده به شکل جسمی یا روانی تسلط یابد، خشونت شکل میگیرد به عبارت دیگر، پرخاشگری رساندن صدمه یا آسیب به فرد دیگر بهصورت تعمدی است و یا بهصورت ساده، خشونت آسیب رساندن عمدی جسمی یا روانی به شخص دیگر میباشد. این رفتار تنها محدود میان زوجین نبوده و ممکن است متوجه اعضای دیگر خانواده نیز گردد. به طور مثال، گزارشها حاکی از آن است که کودکان در بسیاری از موارد قربانیان مستقیم یا غیرمستقیم خشونت و نتایج آن، از جمله طلاق، محدودیتهای اقتصادی، اختلالات روانی و غیره، میباشند. خشونت خانوادگی در تمام فرهنگ ها، جوامع، نژادها، طبقات، مذاهب و در میان مردان و زنان به مشاهده میرسد، ولی نوع رفتار خشونت آمیز و زمینه بروز این رفتار در جوامع مختلف، متفاوت است. بنابر آمار جهانی حدود ۹۰ درصد از قربانیان خشونت خانگی زنان و حدود ۱۰ درصد مردان هستند با این حال، مقایسهی گذرا میان جوامع مدرن و جوامع سنتی یا در حال گذار از سنت به مدرنیته، نشان دهنده این است که خشونت در میان خانوادههای جوامع سنتی پررنگ تر بوده و پیش زمینههای فرهنگی و اجتماعی در توجیه رفتار خشونت آمیز و گاه پنهان نگه داشتن آن نوع برخورد با خشونت و مشکلات مرتبط با آن را غامض تر ساخته است(کاپلان و سادوک، 2003 ترجمه پورافکاری،1383).
2-1-1-3- پیش زمینه ها:
تا به حال فرضیهها و نظریات زیادی در مورد خشونت مطرح شده اند. رهبران دینی، فیلسوفان، روان شناسان، جامعه شناسان و عدهی کثیر دیگر نظریات و راهکارهایی در این حوزه ارایه کرده اند. به طورمثال، بسیاری از رهبران دینی مردم را به تساهل و مٌدارا فراخوانده اند. ولی از سوی دیگر، تعدادی از فیلسوفان از منظر دیگری به این موضوع پرداخته اند. در پاسخ به این پرسش که آیا انسان ذاتاً خشونت گراست و یا در طلب صلح، جان لاک، فیلسوف مشهور انگلیسی، معتقد است که انسان قبل از ورود به جامعه مدنی، در وضعیت طبیعی بسر میبرد. در این وضعیت، انسان در صدد حفظ جان و دارایی خود بر میآید و متوجه میشود که باید رعایت جان و مال دیگران را نیز بکند. لاک میگوید: “وضع طبیعی دارای قانونی طبیعی است که آن را کنترل و هدایت و همه را موظف به رعایت آن میکند. این قانون که همان عقل است به همه انسان ها، که به خواست خود با آن مشورت میکنند، میآموزد که همه با هم برابرند و هیچ کس نباید به زندگی، سلامت، آزادی یا دارایی دیگران آسیبی برساند، زیرا همه انسانها آفریده و مخلوق یک سازنده و فرزانه مطلق بوده و خدمتگزار یک پیشوا هستند و توسط فرمان او و برای اجرای اوامر او به این دنیا آمده اند،” (لوک ، 1996).
با این نظر، جان لاک خوش بینی خود را درباره ذات بشر ارایه کرده است و میگوید انسان متوجه حقوق طبیعی خود شده و به حقوق طبیعی دیگران نیز پی میبرد و به همین دلیل باید به این حقوق احترام گذاشت. از سوی دیگر، توماس هابز با بدبینی بیشتری به این موضوع مینگرد. او میگوید انسان در وضعیت طبیعی هیچ احساس وظیفه ای نسبت به دیگران ندارد و “وضع طبیعی انسان…حالت جنگ همه علیه همه است. ”(هابز، 1962) بنابر این دیدگاه، انسان با آگاه شدن از اطرافش متعجب میشود و با کسب این آگاهی از تنهایی خارج میشود. انسان هابز به تدریج متوجه میشود که دیگر انسانها همدیگر را میکشند. او هم چنین متوجه میشود که این افراد، از جمله خود او، بیش از هر چیز به دنبال کسب قدرت، تسلط، کنترل و اندوختن ثروت است(سفیری، 1379). به گفتهی هابز، این احساس سبب گرایش سیری ناپذیر برای کسب قدرت و عدم اعتماد به یکدیگر میشود. هابز تاکید میکند که تنها برای حفظ، نگه داشت و امکان تسلط بر دیگر افراد “باید برای صلح تلاش کنیم. ” به عبارت دیگر، صلح یک ارزش بنیادی و غایی نیست، بلکه ارزشی ابزاری برای حفظ خویشتن خود است(سفیری، 1379).
با آنکه فروید و طرفدارانش نیز پرخاشگری را به عنوان یک غریزه زیستی مطرح نموده اند، ولی کسانی چون آلبرت بندورا پرخاشگری و رفتار خشن را ناشی از یادگیری اجتماعی میدانند. ژان ژاک روسو نیز میگوید که انسان در محیط طبیعی، موجودی مهربان، شاد و خوب است، ولی قیود اجتماعی او را مجبور به پرخاشگری و فساد میکند. این نظریه و نمونههای دیگر به جنبه اکتسابی یادگیری پرخاشگری تأکید دارند. با این حال، قابل ذکر است که نظریات جان لاک در کشورهای غربی راه را برای تایید و احترام به حقوق انسانها و حفظ جان شان باز کرد و این کشورها بهدین نتیجه رسیدند که جان آدمی حق طبیعی اوست و انسانهای دیگر حق ندارند آن را از او بستانند. شواهد تاریخی نشان میدهد که انسان به همان اندازه که دارای ظرفیت عمل خشونت آمیز است، ظرفیت عمل صلح آمیز و سازنده را هم دارد. به عبارت دیگر، انسان در میان دو سر طیف خشونت گرایی و صلح گرایی در نوسان است(سفیری، 1379).
2-1-1-4- عوامل:
پژوهشهای جامعه شناسی و روان شناسی عوامل گوناگونی را در بروز رفتار خشونت آمیز در خانواده دخیل دانسته اند، که به تعدادی ازعمده ترین آنها دراین جا اشاره میشود.
فرهنگ و اجتماع: نوع نگاه به زن در جوامع مدرن و جوامع سنتی واضحاً متفاوت است. در حالی که در جوامع مدرن تلاش زیادی برای دستیابی زنان به حقوق شان صورت گرفته و نوع نگاه به تدریج انسانی تر گشته، نوع نگاه مردسالارانه و نوع رویکرد استوار بر استبداد هنوز در جوامع سنتی به قوت خود باقی ست. توانمندی این طرز تفکر، به رسوم شکل بخشیده است که به زن به عنوان “جنس دوم” و در مواردی دارایی مرد مینگرد ازدواجهای اجباری، ازدواجهای قبل از وقت و موارد مشابه دیگر ریشه در این نوع طرز فکر دارند(بختیاری و همکاران،1382).
نیاز به کنترل و تسلط بر زن در این جوامع، که از طریق آموزش اجتماعی حاصل میشود، پررنگ تر است(کاپلان و سادوک، 2003). بنابراین نظریه، فرد بعد از برقراری ارتباط با اجتماع، الگوبرداری نموده و براساس این الگوها رفتار میکند. آلبرت بندورا یکی از مبلغان اصلی مکتب یادگیری اجتماعی است. او معتقد است که رفتار نتیجه کنش متقابل عوامل شناختی و محیطی است بسیار دیده شده است که کودکان خشونت را از خانواده خود آموخته و بعداً به شکل مشابهی رفتار میکنند. بهدین شکل یک چرخه خشونت بهوجود آمده که والدین و اعضای بزرگ خانواده خشونت را به اعضای کوچکتر تسری میدهند. چنین رویکردی، نه تنها رفتار خشن بر علیه زن را رخصت میدهد، بلکه راه را برای ایجاد محدودیتهای فردی و اجتماعی زنان فراهم میسازد. این محدودیتها به نوبه خود سبب سرکوبی پتانسیلها و تواناییهای زنان گشته و در نتیجه زمینه ظلم پذیری و سو استفاده از آنها را بیشتر و آسان تر میسازد(سفیری، 1379).
در جوامعی که فرهنگ گفت و شنود و بحث دو طرفه و تبادل نظر دموکراتیک وجود نداشته و یا قوت ندارد، روابط نابرابر قدرت نیز عامل اعمال خشونت از جانب اشخاص دارای قدرت بیشتر نسبت به اشخاص دارای قدرت کمتر میشود. دادن اهمیت بیشتر به فرزند پسر، بالا بردن اهمیت مردان و زندگی دو یا چندین خانواده بهصورت مشترک حتی زمینه خشونت زن بر علیه زن را نیز فراهم کرده است. معمولاً در این جوامع، خشن بودن، قوی بودن، سنگدل تر بودن، مستقل بودن و توانایی خطر کردن از ویژگیهای پسندیده مرد و مطیع بودن، ساکت بودن، خجالتی بودن و وابسته بودن از ویژگیهای قابل پسند زن شمرده شده و یا حداقل بهدین شکل از آنها انتظار برده میشود. بهعلاوه، داشتن معلومات اندک یا نداشتن آگاهی از قوانین سبب میشود تا شخصی که مرتکب خشونت میشود، در آینده نیز رفتار خود را تکرار کرده و از عواقب اعمال خود بیمی نداشته باشد. نرخ بالای بی سوادی نیز در شدت بخشیدن به این مشکل نقش داشته است(قهاری، 1381).
اقتصاد: از منظر دین و حتی رسوم جامعه، فراهم کردن تسهیلات مادی و دادن نفقه بر دوش مرد است. مرد، بهعنوان سرپرست خانواده در یک جامعه سنتی، ملزم به برآورده کردن نیازهای اقتصادی خانواده است. حتی فقه اسلامی به زن اجازه داده است تا در صورتی که نخواهد در بیرون از منزل شغلی داشته باشد و یا حتی اگر میل نداشته باشد، میتواند به طفلش شیر ندهد و در این گونه موارد، شوهر باید شیر را از جای دیگر فراهم کند. ولی، احتمال داده میشود که چنین رویکردی وابستگی زن و فرزندانش را به شوهر بیشتر کرده و حتی در محدود کردن سهم وی در اجتماع نیز تاثیر گذار باشد. البته فمینیستها به این موضوع،که به تفاوت تاریخی زن و مرد تاکید دارد، توجه بیشتری نشان داده اند. به باور پیروان این دیدگاه، ساختار روابط اجتماعی، سلطه مرد را به دلیل نانآور بودن تشدید میکند. آنها میگویند در صورت تغییر این روابط، میتوان خشونت و سایر شکلهای اعمال زور را کاهش داد. یکی از این راهکارها، استقلال مالی زن و اشتغال اوست (هلیگارد، ترجمه گنجی، 1380).
دیده شده است که بعضی از مردان، خشونت را از طریق محدود کردن منابع مالی در خانواده اعمال کرده اند و در نتیجه، زن که از لحاظ اقتصادی وابسته بوده است، بالاجبار رفتار پرخاشگرانه را تحمل نموده و در مواردی حتی دم نزده است. اگر این مشکل در جوامع روستایی بهعلت گستردگی خانوادهها و اشتراک اعضای خانواده در تولید تا حدودی کمتر است، ولی در جوامع شهری بهعلت مصرفی بودن خانوادهها بیشتر به مشاهده میرسد. این مشکل بهخصوص در صورتیکه بار مالی خانواده بر دوش یک نفر باشد و بالاخص در صورتی که خانواده فقیر باشد، میتواند شدیدتر شود، چون قادر به ایجاد درماندگی، عصبانیت، پرخاشگری و افسردگی در میان مردان و نهایتاً اعضای دیگر خانواده میباشد(قاضی طباطبایی ومحسنی تبریزی،1383).
مردی که در محیط پر استرس کار میکند و مورد توبیخ یا تحقیر قرار میگیرد. ممکن است تنفر ابراز نشده اش را بر سر خانواده خالی کند. فقر و اختلافهای مالی مهمترین عامل قتلهای خانگی محسوب میشود. بهوجود آمدن فاصله زیاد میان طبقات اجتماعی و عمیقتر شدن تدریجی این فاصله در ایجاد پرخاشگری نقش دارد. کارشناسان مسائل اجتماعی بیکاری را نیز جز اولین و مهمترین آسیبهای اجتماعی عنوان میکنند که خود عامل اصلی پرخاشگری نیز محسوب میشود(سفیری، 1379).
2-1-1-5- چارچوب نظری
از نظر مازلو(1993) ارضای نیاز به عزت نفس به احساساتی از قبیل، ارزش، قدرت، لیاقت، کفایت،مفید و مثمر ثمر بودن در جهان منتهی خواهد شد،اما بیاعتنایی به این نیازها موجب احساساتی از قبیل حقارت،ضعف و درماندگی میشود،و این احساسات به نوبه خود بهوجود آورنده دلسردی و یأس اساسی خواهند بود یا گرایشهای روان نژندانه را به وجود خواهند آورد(ذوالفقاری،1377). خشونت و بیتوجهی والدین علاوه بر تأثیر بر تعاملات اجتماعی فرزندان،در بروز مشکلات روانی و عاطفی نیز تأثیر میگذارد(باقرپور کماچالی،1384).
حال چگونه میتوان انتظار داشت که چنین خانوادههایی در تربیت و پرورش فرزندان خود نقش مفید و مؤثری ایفا کنند(خسروی،1385). با عنایت به اینکه توجه و درایت در خصوص مواجهه فرزندان با خشونت بین والدین بهطور عام و ارتباط آن با ویژگیهایی چون عزت نفس بهطور خاص چندان مورد توجه متخصصان و پژوهشگران جامعه نبوده است و با توجه به اهمیت آن در پژوهش حاضر تلاش شده است تا ارتباط مواجهه فرزندان با خشونت جسمی والدین با یکدیگر با عزت نفس(کلی، خانوادگی، تحصیلی و اجتماعی)آنها بررسی شود.
2-1-1-6- چهارچوب نظری مواجهه با خشونت جسمی بین والدین
محققان اولیه از کودکان خانههای دچار خشونت با عنوان شاهد یا مشاهدهکننده خشونت نام بردهاند. اما در چند سال اخیر اصطلاح شاهد خشونت بودن جای خود را به مواجهه با خشونت سپرده است که کلیتر بوده،پیشفرضی در مورد تجربیات کودکان از خشونت نمی دهد(وامقی،1385). اغلب گفته میشود که شاهد خشونت خانگی بودن یعنی دیدن خشونت خانگی و حالت عینی آن مد نظر است،اما شیوههای دیگر مواجهه فرزندان با خشونت خانگی نیز وجود دارد. بچهها علاوه بر دیدن و شنیدن مستقیم،آثار خشونت(چشم کبود مادر)را نیز شاهد هستند(رابرتس ، 2006). در مطالعه حاضر نیز افرادی که در طول زندگی خود دیدن یا شنیدن صدای خشونت جسمی بین والدین خود، دیدن آثار خشونت جسمی بین والدین خود،شنیدن در مورد آن از دیگر اعضای خانواده، یا پی بردن به وقوع خشونت به هنگام قهر کردن یکی از والدین از منزل را به خاطر آورده و حد اقل به یکی از آنها پاسخ مثبت دادهاند،به عنوان افراد مواجه با خشونت جسمی بین والدین شناخته شدهاند.
2-1-1-7- نظریههای مربوط به مواجهه با خشونت بین والدین
نظریه فشار روانی بعد از ضربه
مشاهده خشونت بین والدین یک واقعه ضربهزننده برای کودک میباشد. روسمن و هو (2000) توضیح میدهند کودکی که در خانواده واجد خشونت، رشد و پرورش مییابد، بهمانند این است که در«نوعی منطقه جنگی»زندگی میکند. گاهی اوقات وقوع حمله بین والدین را میتواند پیشبینی کند، اما گاهی اوقات نزاع بهصورت غیرمنتظره شروع میشود. این وضعیت باعث میشود که فرزندان احساس درماندگی و ترس داشته باشند(برندهارت ، 2004).
اختلال فشار روانی بعد از ضربه دارای چهار عامل ملاک میباشد:
عامل A: مواجهه با واقعه ضربهزننده:کودک با حوادث تهدیدکننده مواجه میشود.
عاملB: تجربه مجدد علائم و آثار تجدید خاطرات و تفکرات ناخوانده که اغلب شبهنگام در شب زنده داریها رخ میدهد. ازاینرو کودک دچار کابوسهای شبانه و خوابهای نامنظم میشود.
عاملC: کودک ممکن است از افکار، احساسات و نیز مکانها و کارهایی که یادآور واقعه هستند،اجتناب نماید.
عاملD: بیش برانگیختگی:این عامل به پیامدهای روانی مواجهه مربوط است: از جمله خواب آشفته، مشکلات تمرکز، کجخلقی، انفجار عصبانیت، وحشتزدگی، و بیشحساسی.
کریج (2000) جهت بیان علائم اختلال فشار روانی پس از ضربه در دوران کودکی و نوجوانی،به تفاوتهای رشدی توجه میکند. موقع ارزیابی تأثیرات ضربه روانی بر کودکان لازم است چندین بعد در نظر گرفته شود. این ابعاد ویژگیهای فردی کودک، ماهیت اتفاق ضربهزننده،و محیط اجتماعی کودک هستند. این مراحل باهم ارتباط متقابل دارند و هرکدام میتواند منبع خطر یا منبع حمایت باشند(برند هارت، 2004).
دو نوع ضربه وجود دارد. نوع I غیرمنتظره و ناگهانی است و خارج از خانواده رخ میدهد،مثل وقوع تصادف یا بلایای طبیعی. از علائم آن بیشبرانگیختگی،اجتناب و دوری میباشد. نوع II مواجهه با وقایع مکرر و مزمن و طولانیمدت است. خاطرات این اتفاقات به نظر محو و نامشخص میشوند. این نوع معمولا به دنبال فشارهایی چون خشونت خانگی که در خفا و سکوت رخ میدهد،به وجود میآید(برند هارت 2004).
نقش خانوادهها در شخصیت فرزندان
خانواده که اولین پایهگذار شخصیتها و ارزشها و معیارهای فکری کودکان است(احمدوند،1386)،امروزه تحت تأثیر تحولات اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی قرار گرفته و مشکلات ویرانگری من جمله خشونت خانگی و به تبع آن مواجهه فرزندان با آن پدیدار گشته است(اللهوردیان عیدی،1384). از هر 5 زن دنیا حد اقل یک نفر زمانی در طول حیات خود مورد آزار و اذیت جسمی یا جنسی یک مرد یا مردانی قرار میگیرد(کمیته بین المللی زنان، 2005). انجمن روان شناسی آمریکا(1996) اعلام کرده است که در هر سال 3/5 میلیون کودک با خشونت خانگی نسبت به مادرانشان مواجه هستند. طبق تحقیق ملی بررسی خشونت خانگی علیه زنان، خشونت جسمی اولیه(از اول زندگی مشترک تاکنون) در سطح ملی 18/7 درصد و خشونت جسمی ثانویه(از اواسط زندگی مشترک به بعد)در سطح ملی 26/2 درصد برآورد شده است. در همین بررسی خشونتهای جسمی شدید در ایران شیوع 30درصدی داشتند(قاضی طباطبایی و محسنی تبریزی،1383). در چنین مواردی از خشونت خانگی،کودکان هرچند خود بهطور مستقیم مورد آزار والدین قرار نگرفتهاند، اما در خانه حضور داشته و در معرض مواجهه با خشونت بین والدین خود قرار گرفتهاند، بهدین معنی که یا خشونت را مشاهده کردهاند یا به طرق دیگری مانند شنیدن صدای مشاجره خشونتآمیز یا مواجهه با عوارض و آثار آن (مانند آثار ناشی از آزار جسمی بر بدن مادر)از آن اطلاع پیدا کردهاند(وامقی،1385). همچنین یافتههای مطالعه وامقی در تهران نشان داد که در مجموع 22/8 درصد از دانشآموزان حد اقل یکبار با خشونت جسمی بین والدین خود مواجهه داشتهاند.
بچههایی که شاهد خشونت بین والدین بودهاند،بهطور چشمگیر مضطربتر از کسانی میباشند که روابط رضایتبخش پدر و مادر را دیدهاند(اللهوردیان عیدی،1384). ولاک و فینکلهر (1998) نیز استدلال نمودهاند که کودکان و نوجوانان شاهد خشونت بین والدین خود در مقایسه با همتایان فاقد مواجهه با چنین خشونتی مشکلات رفتاری (پرخاشگری، وقتگذرانی، تخلف)، مشکلات روانی(اضطراب، افسردگی، عزت نفس پایین)، مشکلات شناختی(کارایی تحصیلی پایین) و مشکلات جسمی(رشد معیوب، بیخوابی، مهارتهای حرکتی ضعیف) بیشتری دارند(حاج یحیی ، 2001).
2-2- پیشینه پژوهشی
2-2-1- پژوهشهای انجام شده در خارج از کشور
لیندر و همکاران(2010)، نشان دادند تفاوتهای جنسیتی در الگویهای صمیمیت بین زوجها نیز گزارش شده است. در برخی نیز نشان میدهد که زنان رفتار صمیمانه تری دارند.
هم چنین بر اساس برخی یافته ها، رفتار صمیمانه در زنان صرفا به این دلیل است که صمیمیت به شیوهی زنان و سوگیرانه مفهوم سازی شده است(لیندر و همکاران، 2010).
در مطالعه باگنر(2009)، تفاوتهای جنسیتی در تجربه خشونت در روابط عاطفی و صمیمانه زناشویی گزارش نشده است.
شن (2008) طی مطالعهای بر یک نمونه ملی متشکل از 4291 دانشجوی تایوان نشان داد که تجربه خشونت بین والدینی و بدرفتاری جسمی در دوران کودکی تأثیر طولانیمدت و مخربی بر عزت نفس جوانان دارد. نتایج نشان میدهد که 9/06 درصد پاسخگویان نمونه تجربه خشونت نداشتند،شش درصد تجربه بدرفتاری جسمی در دوران کودکی داشتند،91/2 درصد تنها با خشونت بین والدین مواجه بودند. شرکتکنندگانی که در دوران کودکی هر دو نوع خشونت را تجربه کردند،در مقایسه با جوانانی که یک نوع خشونت را تجربه کردند یا اصلا تجربه خشونتی نداشتند،عزت نفس پایینتری از خود نشان دادهاند. در میان مردان مورد مطالعه آن هایی که در دوران کودکی هر دو نوع خشونت را تجربه کردند،در مقایسه با دخترانی که در دوران کودکی هر دو نوع خشونت را تجربه کردند،مقدار پایینتری از عزت نفس را نشان دادهاند.
مارتین ، لانگلی و میلی چامپ (2006) طی یک مطالعه طولی گذشتهنگر در خصوص شیوع و نوع خشونت مشاهده شده و برخی زمینههای خانوادگی و اجتماعی زمینهساز خشونت روی 269 نفر نشان دادند که یک چهارم(42%) جوانان با اعمال خشونتآمیز یا تهدیدهایی از جانب یکی از والدین نسبت به دیگری مواجهه داشتند.
بررسی مشاهده خشونت بین والدینی و برخی پیامدهای روانی آن در مطالعهء حاج یحیی و بیروالد (2001) روی 0461 نوجوان عرب(25%زن) نشان داد که ناامیدی،مشکلات تطبیق روانی،و عزت نفس پایین با مشاهده الگوهای مختلف پرخاشگری و خشونت جسمی تبیین میشوند،بهطوری که 92% از تغییرات عزت نفس نوجوانان را به مشاهده الگوهای مختلف خشونت بین والدین نسبت دادند.
ساپینگتون(2000)، نشان داد تنبيه بدني، بسياري از مسائل مرتبط با خشونت را در آيندة فرد تنبيه ديده درپي دارد. اين مسائل شامل بزهكاري در نوجواني و مخصوصاً رفتارهاي خشن تر در بين بزهكاران جوان ميباشد. آزار جسمي در كودكي همچنين با انواع گوناگوني از مسائل بهداشت رواني از قبيل خودكشي و خودتخريبي در نوجوانان, اضطراب, افسردگي, افكار پارانوئيد, شخصيت اسكيزوئيد, اختلال شخصيت مرزي، هوشبهر پائين تر، مدرسه گريزي، فرار از منزل و اختلال در رشد طبيعي در دوران كودكي مرتبط است.
بهعلاوه، پژوهشهاي انجام شده در خصوص كودكاني كه شاهد كشمكش و خشونتهاي زناشوئي والدين بوده اند نشان ميدهد بسياري از اين كودكان اختلالات عاطفي، مشكلات رفتاري و مسائل سازگاري اجتماعي را نشان ميدهند. علاوه بر اين، شاهد خشونت والدين بودن، خطر قرباني خشونت بودن و يا مرتكب خشونت شدن را در نوجواني افزايش ميدهد(مولر، 2000).
در دهههای اخیر مطالعات فراوانی با هدف بررسی پیامدهای مشاهده خشونت میان والدین بر وضعیت روانی کودکان انجام گرفته است. آگاهی از پیامدهای مواجهه کودکان با خشونت خانگی موجب شده تا از کودکان خانوادههای درگیر خشونت با عناوین«قربانیان خاموش،فراموششده،یا غیرعمدی خشونت»نام برده شود (ادسون ، 1999).
هال و همکاران(1998)، نشان دادند كودكي كه مورد آزار جسمي و تنبيه قرار گرفته باشد، مسائل و مشكلات رفتار جنسي درون فردي را تقريباً ۱۱ بار بيشتر از كودكي كه تجربة تنبيه را نداشته باشد، از خود نشان خواهد داد.
ولاك و فينكلهور(1998)، نتیجه گرفتند بچهها و نوجواناني كه شاهد خشونت بين والدين خود بودهاند، بيشتر احتمال دارد كه مشكلات رفتاري از قبيل پرخاشگري، بزهكاري و مدرسه گريزي داشته باشند.
همچنین نتایج پژوهشهای متعددی که تفاوت جنسیتی را در روابط زناشویی بررسی کرده اند، متناقض است. برخی تفاوتهای کمی را گزارش داده اند(رهین، 1981) به هر حال برخی تفاوتهای کیفی نیز بین مردان و زنان در زمینه هایی مثل ابراز علاقه و مدت زمان صرف شده با کودکان و نیز خشونت جسمانی و خشونت جنسی، بدست آمده است. برای مثال، نتایج پژوهشی که 35 مطالعه را در کشورهای مختلف در سراسر جهان مرور کرده است، نشان میدهد که در بسیاری از کشورها نسبت زنانی که از جانب همسران فعلی و یا قبلی خود خشونت جسمانی را متحمل شده اند از 4/1 تا بیش از 2/1 است(هیسه، 1993) در نخستین پیمایش ملی روی نمونههای متشکل از 2410 زن فلسطینی از ناحیه غزه نیز زنان بیشتر از مردان خشونت روان شناختی، جسمانی، جنسی و اقتصادی را در طی یکسال قبل از آغاز مطالعه تجربه کرده بودند و در مقایسه با زنانی که تجربه خشونت را نداشتند، اختلالهای روان شناختی، خشم و ترس را بیشتر گزارش دادهاند(حاج یحیی، 1999) در مطالعه ای نتایج نشان داد که خشونتهای روانی از سوی مردان، خطر ابتلا به افسردگی و اضطراب را در زنان افزایش میدهد. (تانگ، 1998) همچنین یافتههای پژوهشی دیگر حاکی از این است که در زنانی که مورد خشونت قرار گرفته اند میزان بیشتری از خودکشی، افسردگی و اعتیاد به الکل و مواد مخدر مشاهده شده است(گلدینگ، 1999) در سایر مطالعات تفاوتهای جنسیتی در تجربه خشونت در روابط عاطفی و صمیمانه زناشویی مشاهده نشده است (باگنر، 2007 و لیندر، 2002) شواهد دیگر نشان میدهد که به رغم ساختار اجتماعی پدر سالارنه که معمولا خشونت مرد را نسبت به زن مطرح میکند، گاه زنان نیز نسبت به مردان انواع خشونت را اعمال میکنند(چریسلر، 2000). همچنین تفاوت هایی جنسیتی در الگوهای صمیمیت بین زوجها گزارش شده است در برخی از پژوهشها، نشان میدهد که زنان رفتار صمیمانه تری دارند(فهر، 1996). بر اساس برخی از یافتهها، رفتار صمیمانه در زنان صرفا به این دلیل است که صمیمیت به شیوه ای زنانه اندازه گیری شده است، در غیر اینصورت مردان نیز میتوانند به اندازه زنان در روابط زناشویی صمیمیت نشان دهند و در واقع مردان نیز توانایی برقراری روابط صمیمانه را دارا هستند (راولینس، 1993).
2-2-2- پژوهشهای انجام شده در ایران
خمسه و حسینیان(1389)، در پژوهشی با عنوان بررسی نقش تجربه خشونت دوران کودکی در الگوهای رفتاری خشونت و صمیمیت در دانشجویان متاهل نشان داد بین زنان و مردان مورد مطالعه از لحاظ ابعاد مختلف صمیمیت، تفاوت معنادار وجود ندارد. گروه مردان و زنان مورد مطالعه از لحاظ نمره کل خشونت، خشونت جسمانی و جنسی تفاوت معنادار نشان داده اند و از لحاظ خشونت اقتصادی و تجربه خشونت در دوران کودکی تفاوت دو گروه معنادار نیست.
پورنقاش تهرانی(1389)، در پژوهشی با عنوان مقایسه بهداشت روانی دانشجویان دارای تجربه خشونت خانوادگی و بدون تجربه خشونت خانوادگی در دوران کودکی نشان داد که تجربه خشونت در دوران کودکی میزان اضطراب، افسردگی، اختلال در عملکرد اجتماعی آزمودنیها را افزایش و سلامت روان آزمودنیها را کاهش میدهد. هم چنین بین نوع خشونت تجربه شده، به لحاظ روانی یا جسمانی بودن، با میزان اضطراب، افسردگی، اختلال در عملکرد اجتماعی و سلامت روان رابطه وجود داشت.
پژوهش محمدخاني در سال ۱۳۷۸ روي ۱۵۰ دانش آموز تهراني نشان داد كه در ۵۰ درصد موارد آزار دختران توسط برادر و در ۴۲ درصد موارد از سوي پدر بوده است. همچنين مطالعة وي نشان داد كه دانش آموزان آزارديده داراي افت تحصيلي بيشتر بوده و اضطراب و افسردگي، اختلالات عاطفي رفتاري، مشكلات توجه، مشكلات اجتماعي، رفتار بزهكارانه و پرخاشگرانه در كودكان آزارديده در آنها نسبت به ساير دانش آموزان بيشتر است. همچنين، مطالعه روي والدين آزاررسان نشان داد كه والدين آزارگر از سلامت عمومي كمتري برخوردار بوده، داراي تحصيلات كمتر و وضعيت اقتصادي نامطلوب ميباشند(آقا بيگلويي و ديگران، ۱۳۸۰)
در پژوهشی که در ایران بر روی 100 دانشجوی متاهل انجام شد، نتایج نشان داد که نیاز مردان و زنان در برخی از ابعاد صمیمیت مشابه است و در واقع شاید نقشهای جنسیتی مبتنی بر انتظارات جامعه و فرهنگ از مردانگی و زنانگی است که تفاوت در الگوهای رفتاری صمیمیت را پدید میآورد(خمسه و همکار، 1387)
مطالعهای با هدف بررسی مواجهه با خشونت خانگی در دانشآموزان دبیرستانی شهر تهران(وامقی و همکاران،1385)بر روی 5941 دانشآموز(74/2 درصد دختر)انجام شد. یافتهها نشان میدهد که در مجموع 22/8 درصد از دانشآموزان حد اقل یک بار مواجهه با خشونت جسمی بین والدین خود را گزارش کردهاند. این مقدار در دختران(13/2%)خیلی بیشتر از پسران(61/1%)بوده است.
کامرانی فکور(1385)، در پژوهشی با عنوان شيوع خشونتهاي خانوادگي تجربه شده در كودكان فراري و غير فراري نشان داد با توجه به فراواني بسيار بالاي تجربة خشونت جسمي و رواني از جانب والدين در فراريان، ممكن است تجربة تنبيهات جسماني و تحقير و سرزنشهاي رواني يكي از عوامل مهم فرار كودكان از منزل باشد. همچنين، تجربة زياد شاهد خشونت بين والدين بودن در كودكان فراري نشان دهندة متشنج و استرس زا بودن محيط خانوادگي آنان ميباشد كه اين مساله در فرار كودكان بسيار موثر ميباشد.
براساس مطالعات مقدماتي كه در خصوص ميزان وقوع خشونت خانوادگي در كشور ما انجام شده، نرخ همسرآزاري و بدرفتاري با زنان در طيفي از ۳۰ تا ۸۰ درصد برآورد شده است (مافي،۱۳۸۲، شمس و امامي پور، ۱۳۸۰)
منابع:
- آشفته یزد، فرزانه(1387)، مقایسه میزان و فعالیت زندگی زناشویی دانشجویان خانم رشته مشاوره و آموزش ابتدایی دانشگاه آزاد قوچان، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد قوچان. ص37-33.
-امیری،ربابه(1384). ارتباط بین باورهای دینی و میزان صمیمت زنان دانشجوی با همسرانشان، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا. ص53-45.
-احمدوند،محمد علی(1386)،بهداشت روانی؛نشر دانشگاه پیام نور. چاپ سوم.
- احمدی، خلیل(1382) شناسایی عوامل موثر بر سازگاری زناشویی و مقایسه اثر بخشی دو روش مداخله ای تغییر یک زندگی و حل مساله در زوجین دارای ناسازگاری زناشویی، پایان نامه دکتری، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی. ص112-93.
-اللهوردیان عیدی،محمد(1384)،بررسی عوامل اقتصادی،اجتماعی، فرهنگی مؤثر بر خشونت علیه زنان شهر نقده؛پایاننامه کارشناسی ارشد رشته پژوهش علوم اجتماعی دانشکده علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز. ص93-91.
- اسلامی نسب، علی(1389)، روان شناسی سازگاری،تهران، انتشارات بنیاد. چاپ دوم.
-باقرپور کماچالی،صغری(1384)،بررسی رابطه الگوهای فرزندپروری با سلامت روانی و موفقیت تحصیلی فرزندان کارکنان نظامی و غیرنظامی؛ پایاننامه کارشناسی ارشد رشته روان شناسی عمومی دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران. ص 73-69.
- بختیاری، افسانه و نادیا امیدبخش(1382). بررسی علل و آقار خشونت علیه زنان در خانواده در مراجعین به مرکز پزشکی قانونی بابل. پزشکی قانونی. شماره9. پاییز، ص79-77.
- پارتون، کریستسن(1379). زنان ستم جنسی و کودک آزاری. ترجمه: فرخ قره داغی. جنس دوم. 8. پاییز، ص49-46.
- پور نقاش تهرانی، سیدسعید، حمزه لوئیان، مهرنوش، فیض آبادی، زهرا(1387)، مقایسه بهداشت روانی دانشجویان دارای تجربه خشونت خانوادگی و بدون تجربه خشونت خانوادگی در دوران کودکی، مطالعات روان شناختی، دوره6، شماره3. ص173-169.
-ترقیجاه،عذرا(1374)،بررسی ارتباط عزت نفس و افسردگی در دانش آموزان شاهد و عادی مقطع راهنمایی شهر تهران؛پایاننامه کارشناسی ارشد رشته کودکان استثنائی دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران. ص69-67.
توکلی، نیره. (1379) جامعه شناسی خشونت در خانواده. جنس دوم. جلد ششم تهران: توسعه. ص56-54.
-ثابت،مهرداد(1375)،بررسی عملی بودن،اعتبار،روایی و نرمبابی تست عزت نفس کوپر اسمیت در مناطق 91 گانه تهران؛پایاننامه ارشد رشته روانسنجی(رشته سنجش و اندازهگیری)،دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی. ص69-67.
-خسروی،حنیفه(1385)،بررسی عوامل مؤثر بر خشونت علیه زنان در شهرستان بوکان؛پایاننامه کارشناسیر ارشد رشته پژوهش علوم اجتماعی دانشکده علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز. ص54-52.
- خمسه، اکرم و حسینیان، سیمین(1389)، بررسی نقش تجربه خشونت دوران کودکی در الگوهای رفتاری خشونت و سازگاری در دانشجویان متاهل، دوماهنامه شاهد، سال هفدهم، شماره 43، آبان ماه. ص163-159.
-ذوالفقاری؛اکرم السادات(1377)،بررسی روایی،اعتبار و نرمیابی پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت در دبیرستآنهای اصفهان،پایاننامه کارشناسی ارشد رشته روان شناسی عمومی،دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی دانشگاه تهران. ص187-179.
- ساعت چی، محمود(1380)، اصول روان شناسی، تهران، انتشارات امیر کبیر. ص19-16.
- سفیری، مسعود(1379)؛ کالبدشکافی خشونت. . تهران: نشر نِی. تاریخ انتشار. ص76-74.
- سوزان نولن - هوکسما، باربارا فردریکسون، جف لافتس، ویلم وگنار(1380)؛ زمينه روان شناسي اتكينسون و هيلگارد ؛ مترجم: مهدی گنجی. ناشر: ساوالان ، جلد دوم. ص217-209.
- شریعتمداری، علی(1378)، روان شناسی تربیتی، تهران، انتشارات امیر کبیر. چاپ ششم. ص191-189.
-فروغیپور،حمید(1375)مقایسه منبع کنترل،عزت نفس و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان ورزشکار و غیرورزشکار پسر سال سوم تحصیلی دبیرستان دولتی(منطقه 6 شهر تهران)،پایاننامه کارشناسی ارشد رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه تربیت مدرس. ص96-95.
- قاضی طباطبایی،محمود و محسنی تبریزی،علیرضا،(1383)،تحقیق ملی بررسی خشونت خانگی علیه زنان،دفتر امور اجتماعی وزارت کشور،مرکز مشارکت امور زنان نهاد ریاست جمهوری.
- قاسمی، فاطمه، ولی زاده، فاطمه، طولابی، طاهره، ساکی، ماندانا(1386)، بررسی برخی مشکلات رفتاري ناشی از تنبیه بدنی توسط والدین درکودکان دبستانی، فصلنامه علمی پژوهشی یافته، دانشگاه علوم پزشکی لرستان، دوره نهم، شماره4. ص119-117.
- قهاری , شهربانو. (1381). بررسی مشکلات روانپزشکی در زنان قربانی خشونتهای خانگی. دومین کنگره روان شناسی بالینی ایران. اردیبهشت. ص189-186.
- کامرانی فکور، شهربانو(1385)، شيوع خشونتهاي خانوادگي تجربه شده در كودكان فراري و غير فراري، فصلنامة علمي پژوهشي رفاه اجتماعي، سال ششم، شماره ۲۲. ص 118-112.
- کردوانی، امیرحسین(1389)، واکنش کودکان ونوجوانان دربرابر خشونت خانگی ولزوم حمایت از آنان، پرتال جامع دادگستری کل کشور، کد مطلب 141126.
- کوئن، بروس(1391)؛ درآمدی به جامعه شناسی مترجم: محسن ثلاثی. , ناشر: توتیا، ويرايش اول, چاپ بيست و چهارم. ص85-83.
كاپلان و سادوك(2003) ؛ خلاصة روان پزشكي – ترجمة نصرت اله پورافكاري ویرایش نهم، فصل 4، 1383. ص 191-190.
- لیپینکات ویلیامز و ویلکینز(1381): نیویورک; کارل هافمن، مارک ورنوری، جودیت ورنوری ؛ خلاصه روانپزشکی کاپلان و سادوک، ویرایش دهم،ص 111-108.
-مافی، مهوش(1381). بررسی ویژگیهای روان شناختی مرتکبین خشونت خانوادگی، پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی، دانشگاه الزهرا. ص 86-85.
ملازاده، جواد؛ منصور، محمود؛ اژه ای، جواد؛ کیامنش، علیرضا(1381)، سبکهای رویاگری و سازگاری زناشویی در فرزندان شاهد> مجله رواشناسی. شماره 6، ص 275 – 255.
-محمدی، علی(1385). سازگاري زناشويي و بررسي عوامل مرتبط با آن ، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روان شناسی دانشگاه فردوسی مشهد. ص 114-113.
مولاوردی، شهیندخت(1380). نقش قانون در امحای ابقای خشونت علیه زنان. ترجمه: ق، طولانی. ترجمان سیاسی. شماره 27. مرداد، ص85.
-وامقی،مروئه،فیضزاده،علی،میرابزاده،آرش،فیضزاده،گلنار(1385)، مواجهه با خشونت خانگی در دانشآموزان دبیرستانی شهر تهران،فصلنامه رفاه اجتماعی،دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی،شماره 42،بهار 1386، ص 523-503.
- هرگنهان، بی آر و همکاران(1379) مقدمه ای بر نظریههای یادگیری، ترجمه دکتر علی اکبر سیف، نشر دوران،تهران.
- Ammerman, R. T. (ed. )(1999). Assessment of family violence a clinical and legal sourcebook New York: John Wiley & Sons. Pp18-22.
- Barnes, G. G. (ed. )(1998). Family therapy in changing times, New York: Pal –pp28-29.
- Blume, Thomas W. 2006. Becoming a Family Counselor: A Bridge to Family TherapyTheory and Practice. Hoboken, NJ, USA: Wiley. P193.
- Frisch, M. (ed. )(2006). Quality or life therapy New Jersey: John Wiley & sons. pp 81-86.
- Jacobson, N. (1993). Introduction to special section on couples and couple therapy, Journal of Consulting and Clinical Psychology. (1)P. 5.
- Muller,R,T. , Goebel Fabbri, A. E. & Diamond, T. (2000), Social Support and the Relationship Between Family and Community Violence Exposure and Psychopathology among High-risk Adolescents, Child Abuse and Neglect, Vol 24, No 4. P17.
- Sappington, A. A. (2000), Childhood Abuse as a Possible Focus for Early Intervention into Problems of Violence and Psychopathology, Aggression and Violent Behavior. Vol 5, No 3. P173.
- TenHouten, Warren D. 2007. A General Theory of Emotions and Social Life. London, UK:Rutledge. P12.