ادبیات نظری و پیشینه تجربی اختلال شخصیت خودشیفته (docx) 1 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 1 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
فهرست مطالب
تعاريف نظري و عملياتي9
اختلال شخصیت خودشیفته66
تاریخچه و تول خودشیفتگی66
خودشیفتگی68
شیوع69
توصیفهای اختلال شخصیت خودشیفته70
انواع شخصیت خودشیفته72
نوع بزرگ منش73
نوع آسیب پذیر74
رویآوردهای مختلف اختلال شخصیت خودشیفته76
روانپویشی76
زیستی اجتماعی77
شناختی رفتاری77
بین فردی79
پیشینهی پژوهش92
تحقیقات انجام شده در داخل کشور92
تحقیقات انجام شده در خارج کشور92
نتیجه گیری 94
تعاریف نظری و عملیاتی
اختلال شخصیت خودشیفته: الگوی فراگیر بزرگ منشی، نیاز به تحسین و فقدان همدلی است که با نشانه هایی چون اعتقاد به بی همتایی، انتظارت غیرمنطقی از دیگران، خیالپردازی های مربوط به قدرت و غیره شخص می شود (انجمن رونپزشکی آمریکا، 2000). مقیاس الگوی شخصیت خودشیفته از نوع فاصله ای میباشد .
منظور از الگوی شخصیتی خودشیفته نمره ای است که فرد در پرسشنامه شخصیت خودشیفته (NI) بدست می آورد.
اختلال شخصیت خودشیفته
خودشیفته ناسالم یک ساختار شخصیتی با مولفه هایی مانند حسادت،تکبر،بهره گشی،حس محق بودن،ناتوانی در همدلی با دیگران و غیره است. براساس طبقه بندی اختلالهای روانی(DSM-IV-TR،2000).
خودشیفته وقتی در شکل افراطی خود در قالب اختلال شخصیت ظاهر می شود، یک الگوی فراگیر خودبزرگ بینی( درخیال و یا در عمل)، نیاز به تحسین و فقدان همدلی است که از اوایل بزرگسالی آغاز و در زمینه های گوناگون ظاهر می شود.
این اختلال موضوعی است که مورد توجه بسیاری از متخصصان بالینی است. قبل از DSM-III این اختلال در DSM وجود نداشت."اختلال شخصیت خودشیفته" نامی است که به یکی از شخصیت های روان آزرده وار در عصر ما اطلاق می شود. استفاده وسیع از این اصطلاح توسط متخصصانی با جهت گیری روان تحلیل گری،علت اصلی اضافه شدن اختلال شخصیت خودشیفته در DSM-III بود. به نظر می رسد این مقوله تشخیصی به راحتی توسط محققان و متخصصان بالینی مورد قبول واقع شد و تعییرات اندکی در ملاکهای تشخیصی آن از DSM-III تا DSM-III-R تا DSM-IV و تا DSM-IV-TR داشته است (اسپری،2003).
افراد مبتلا به این اختلال یک حس بزرگ منشی مبنی بر مهم بودن دارند. آنها توانایی های خود را بیش از اندازه برآورد می کنند، اغلب مغرور و پرمدعا به نظر می رسند و با شادمانی تصور می کنند که دیگران ارزش همانندی را برای کوشش های آنها قایلند و هرگاه تمجیدی را که فکر می کنند سزاوار آنند دریافت نکنند، ممکن است شگفت زده شوند. اغلب در قضاوتهای مغرورانه از مهارتهای خود،مهارتهای دیگران را به طور ضمنی کمتر از اندازه برآورد می کنند(بی ارزش کردن)و بیشتر با خیالپردازهای مربوط به موفقیت نامحدود، قدرت،استعداد برجسته،زیبایی یا عشق آرمانی اشتغال ذهنی دارند.معتقدند که برتر،استثنایی یا بی همتا هستند و از دیگران انتظار دارند آنها را به همین صورت در نظر بگیرند.(DSM-IV-TR،2000)
افرادمبتلا به این اختلال احساس می کنند که نیازهایشان استثنایی و فراسوی بینش افراد معمولی است. حرمت خود در این افراد با نسبت دادن ارزش آرمانی به کسانی که با آنها در رابطه اند،افزایش می یابد(یعنی بازتاب آیینه وار از خودشان).معمولا به تحسین زیادی نیاز دارند و حرمت خود آنها تقریبا به صورت ثابتی شکننده است. آنها ممکن است نسبت به این که تا چه اندازه کارها را خوب انجام می دهند و تا چه اندازه توسط دیگران مورد احترام قرار می گیرند،اشتغال ذهنی داشته باشند. این امر اغلب به شکل نیاز به توجه و تحسین دایم ظاهر می شود. در انتظار غیر منطقی این افراد از رفتار بسیار خوب دیگران،یک حس استحقاق وجود دارد. این احساس محق بودن همراه با فقدان حساسیت نسبت به خواستها و نیازهای دیگران ممکن است به بهره کشی هشیارانه یا ناخواسته از دیگران منجر شود. آنها انتظار دارند هر آنچه را که می خواهند و یا احساس می کنند که نیاز دارند به دست آورند،قطع نظر از این که این امر چه معنایی برای دیگران دارد(همان منبع).
افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته معمولا فاقد حس همدلی هستند و در شناخت خواسته ها،تجربه های ذهنی و احساسهای دیگران مشکل دارند. هنگامی که به نیازها،خواسته ها یا احساس های دیگران پی می برند، به گونه ای اهانت آمیز این پدیده ها را نشانه ضعف یا آسیب پذیری تلقی می کنند.
کسانی که با این افراد در ارتباطند، به طور معمول آنها را هیجانی،سرد و فاقد علاقه متقابل می یابند. این افراد اغلب به وضعیت دیگران حسادت می کنند و یا معتقدند که دیگران نسبت به آنها حسودند و اغلب بازخوردهای متکبرانه، تحقیر کننده و ترحم آمیز دارند(همان منبع).
شیوع
میزان فراوانی اختلال شخصیت خودشیفته در جمعیت بالینی 2%تا 16% و در جمعیت کلی کمتر از 1% برآورد شده است(DSM-IV-TR-2000).در مورد فراوانی این اختلال در سنین مختلف پخش سنی و الگوی خانوادگی آن،مدارکی در دست نیست(کاپلان و سادوک،1382).اگر چه تخمین زده می شود که تعداد افرادی که رگه های خودشیفته را به صورت معنا داری نشان می دهند درصد وسیعی از جامعه عمومی را در بر می گیرند(استون،1993،نقل از اسپری، 2003).
برخی از پژوهشگران ادعا می کنند آمادگی مردان و افرادی که خصوصیات مردانه دارند برای بروز این ویژگی ها بیشتر است،مثلا علاوه بر اسلاتر(1975) که ادعا کرد مردان لیبیدویشان را در افتخار،کار،قدرت و اهداف خودشیفته صرف می کنند تا جایی که از لحاظ احساسی فلج شوند(ص،89).اختر و تامسون(1982) مشاهده کردند که بیشتر گزارش های خودشیفتگی مربوط به مردان است.
توصیفهای اختلال شخصیت خودشیفته
اختلال شخصیت خودشیفته می تواند به کمک توصیف ها و یا ویژگی های زیر شناخته شود:سبکها در مقابل اختلال، رویداد ماشه چکان، سبک رفتار، سبک بین فردی،سبک شناختی، سبک عاطفی، سبک دلبستگی(اسپری،2003):
1- سبک در مقابل اختلال: شخصیت خودشیفته بیشتر در فرهنگ غرب و به ویژه در میان حرفه ها و مشاغلی مانند حقوق،پزشکی،سیاست و ورزش دیده می شود. شخصیت خودشیفته می تواند در طیفی از سالم تا مرضی قرار گیرد، یعنی سبک شخصیتی خودشیفته در انتهای سالم طیف و اختلال شخصیت در طرف آسیب زای طیف به چشم می خورد. جدول 2-2 به تفاوتهای بین اختلال و سبک شخصیت خودشیفته اشاره می کند.
2- رویداد ماشه چکان: منظور از رویداد ماشه چکان، موقعیت،شرایط و یا حوادثی است که با احتمال بیشتری،پاسخ سازش نایافته اختلال خوی را بر می انگیزد. همان طور که در سبکهای احساسی،شناختی،بین فردی و رفتاری بیان می شود در افراد خودشیفته موقعیت "ارزیابی خود" احتمال بروز رفتارهای خودشیفته را افزایش می دهد(اوتمر و اوتمر، 2002).
3- سبک رفتاری: از نظر رفتاری افراد خودشیفته به عنوان افرادی مغرور،فخر فروش،خود پسند، مطمئن به خود و خود میان بین به نظر می رسد، به هنگام مکالمه تمایل به تحت تاثیر قرار دادن دیگران دارند، خواهان تحسین هستند و دارای رفتاری نمایشی و مغرورانه هستند.
جدول 2-7 : مقایسه اختلال و سبک شخصیت خودشیفته (اسپری،2003)
اختلال شخصیتسبک شخصیت-نسبت به انتقاد با احساس خشم،تنیدگی یا تحقیر پاسخ می دهد(حتی اگر بیان نشود).-اگر چه از لحاظ هیجانی نسبت به ارزیابی ها و احساسهای منفی دیگران آسیب پذیر است،اما می تواند با وقار و آرامش موقعیت را اداره کند.-از لحاظ بین فردی استثمار گر است و از دیگران برای دستیابی به امتیاز جهت اهدافش استفاده می کند.-در سروکار داشتن با دیگران مهارت دارد،از نقاط قوت و امتیازهای دیگران در دستیابی به اهدافش استفاده می کند.-احساس بزرگ منشانه از اهمیت خود-می تواند به طور جدی و فعالانه،خود،افکار و طرحهایش را ارائه دهد.-معتقد است مشکلاتش منحصر به فردند و تنها توسط افرادی خاص درک میشوند.-متمایل است رقابت کننده ای توانمند باشد که عاشق به اوج رسیدن و ماندن در آنجاست.-با خیالپردازیهای مربوط به موفقیت،قدرت،درخشندگی،زیبایی یا عشق آرمانی اشتغال ذهنی دارد.-می تواند خودش را به عنوان بهترین فرد در زمینه مورد علاقه اش ببیند.-احساسی از محق بودن دارد و توقعات غیر منطقی از رفتار مطلوب خاص دارد.-به خود،توانایی ها،منحصر به فرد بودنش اعتقاد دارد اما رفتار یا امتیاز خاصی را به این خاطر از دیگران درخواست نمی کند.-نیاز به توجه و تحسین مداوم دارد.-تشویق و تایید را با وقار و با این اندیشه که شایسته این تشویق و تایید است می پذیرد.-فقدان همدلی،ناتوانی در تشخیص و تجزبه چگونگی احساس دیگران.-نسبت به تفکرات و احساسهایش آگاه است و تفکرات و احساسهای دیگران را هم تا اندزه ای درک می کند.-اشتغال ذهنی با احساس حسادت-توقع دارد دیگران همیشه به خوبی رفتار کنند.
4- سبک بین فردی: از نظر بین فردی آنها استثمار گرند و از دیگران به صورت افراطی برای خودشان و نیازهایشان سوء استفاده می کنند. رفتارشان از نظر اجتماعی سطحی(ساده انگارانه)،خوشایند و دوست داشتنی است، اگر چه ممکن است همدلی واقعی نکنند. هنگامی که دچار تنیدگی می شوند،در رفتارهایشان اهانت،تحقیر، استثمارگری و غیر مسئول بودن مشاهده می شود.
5- سبک شناختی: سبک تفکر آنها با گستردگی شناختی مقوله بندی می شود. این افراد تمایل دارند به جای تمرکز بر واقعیات و پیامدها بر تصاویر و موضوع ها تمرکز کنند. در واقع آنها شفافیت واقعیت را می گیرند،واقعیت را تحریف می کنند و حتی به منظور حفظ توهمات درباره خود و برنامه هایی که در آنها شرکت دارند به لفاظی و خودفریبی می پردازند. سبک سناختی آنها انعطاف ناپذیر و احساسشان اغراق آمیز است. از این رو، برای خود آرمانهایی غیر واقعی می سازند و از داشتن احساس اغراق آمیز از هم بودن خود لذت می برند.
6- سبک عاطفی: سبک غالب عاطفی و هیجانی در افراد خودشیفته، اعتماد به نفس،خونسردی و بی تفاوتی است. مگر در مواقعی که اعتماد به نفس آنها متزلزل شود که احتمالا در چنین مواقعی با خشم به انتقاد پاسخ می دهند. بین آرمانی سازی افراطی و ناارزنده سازی در نوسان اند و ناتوانی خود را در نشان دادن همدلی همراه با روابط سطحی و کم عمق که با حداقل هیجان ها و یا مسئولیتها گره خورده است، نشان می دهند.
7- سبک دلبستگی: افرادی که دیدشان نسبت به دیگران منفی و نسبت به خود، بین منفی و مثبت،در نوسان است، دارای سبک دلبستگی«ترسان وطرد کننده» هستند. این افراد تمایل دارند که خود را افرادی خاص و محق جلوه دهند اما نسبت به نیازشان به دیگران هم که می تواند بالقوه به آنها آسیب برساند توجه دارند. بدین ترتیب،برای دستیابی به نیازهایشان از دیگران استفاده می کنند. در حالی که در برابر آنها محتاط و طرد کننده هستند. این سبک دلبستگی ترسان- طرد کننده در افراد واجد اختلال شخصیت خودشیفته رایج است.
جدول2-8 : ویژگی های اختلال شخصیت خودشیفته
رویداد ماشه چکان سبک رفتاری سبک بین فردی سبک شناختی سبک احساسی سبک دلبستگی ارزیابی خود مغرور،فخر فروش،خود پسند،خود میان بین،بی صبر متکبر و حساس توهین آمیز،استثمار گر،غیر مسئولانه، کم عمق بدون همدلی،استفاده از دیگران برای نوازش خودشان اغراق و گستردگی شناختی،تمرکز بر تصاویر و مضامین،گرفتن شفافیت از واقعیت، سمج و نامنعطفاعتماد به خود-خشم خودشیفته ترسان و طرد کننده
اگان و مک کورکیندال(2007) خودشیفتگی را در دو بعد مورد مطالعه قرار می دهند:
خودشیفتگی قدرت: به آن بعد اشاره دارد که فرد به واسطه ی خودبرتر بینی به دنبال کسب قدرت و قدرت طلبی در جهت تفوق بر سایرین است. برخی از محققان عقیده دارند که این افراد بیشتر احتمال دارد که از لباس هایی با مارک مشهور استفاده کنند( واریز و همکاران، 2008).
2- خودشیفتگی خودنمایی: به این مفهوم اشاره دارد که فرد به واسطه ی خودشیفتگی تمایل به خودنمایی و قرار گرفتن در کانون توجهات از طریق تصویرپردازی و نمود بیرونی دارد(اگان و کیندال، 2007).
انواع شخصیت خودشیفته
بنابر آنچه پینکوس و کین(2004) نوشته اند تعداد زیادی از متخصصان بالینی (برای مثال: اختر،2003،اختر و تامسون،1982،کوپر،1998،گابارد1989،1998،گرشتن،1991،کوهات،1971،مسترسون،1993،روویک،2001) و پژوهشگران شخصیت(دیکنوس و پینکوس،2003،هندین و چک،1997،هیبارد بانس،1995،و وینک،1991،1996) دو نوع متفاوت منش خودشیفته را مسلم فرض می کنند:
نوع بزرگ منش و نوع آسیب پذیر.نوع بزرگ منش در ادبیات پژوهشی با برچسب های مختلفی مانند خوشیفته بی خبر و ناهشیار(گابارد،1998)، خوشیفته آشکار(کوپر،1981،اختر و تامسون،1982) پوست کلفت(رزنفلد،1987) ، خودنما(مسترسون،1993) و دو پارگی افقی خوشیفته(کوهات،1971)مشخص شده است. نوع آسیب پذیر نیز دارای برچسب هایی از جمله خودشیفته نهانی(مسترسون،1993) خودشیفته گوش به زنگ(گابارد،1989)خودشیفته حساس (رزنفلد،1987)،خودشیفته پنهان (اختر و تامسون،1982،کوپر1981) و دوپارگی عمودی خودشیفته (کوهات،1971) می باشد.
نوع بزرگ منش
خودشیفته بزرگ منش افرادی هستند که آشکارا مغرور، گستاخ و مجذوب خود هستند. این افراد ضعف را انار می کنند و چهره وابستگی بین فردی شان را خراب می کنند(کرنبرگ،1984؛نقل از پری،2004)آنها انتظار دارند بدون هیچ دستاورد متناسبی توسط دیگران تحسین شوند تا احساس محق بودن شان محفوظ بماند. افزون بر این، این افراد در همدلی ناتوان و در روابط بین فردی استثمارگرند. به رغم این ظاهر بزرگ منش،آنها حرمت خود شکننده ای دارند و قادر نیستند که تصویر خود مثبت حمایت شده درونی را نگاه دارند در نتیجه به منابع بیرونی تحسین و چاپلوسی برای نگهداشتن بزرگ منشی و استفاده از راهبردهای خود تقویت دهی آشکار نیاز دارند تا در مقابل تهدیدهای دیگران از خود حمایت کنند.
برای مثال این افراد، وقتی مورد انتقاد واقع می شوند یا توقعات محق بودنشان برآورده نشوند، با خشم و خضومت نامتناسب عکس العمل نشان می دهند. علاوه بر این، آنها به صورت دفاع به ناارزنده سازی دیگران،به ویژه افرادی که حسادت آنها را برانگیخته اند، می پردازند. نوع بزرگ منش همان طبقه تشخیصی از اختلال شخصیت خودشیفته در DSM-IV-TR(APA)،2000) است.
نوع آسیب پذیر
نوع آسیب پذیر به افرادی گفته می شود که به صورت آشکار شرم،بازداری و فروتنی نشان می دهند. سبک بین فردی شان می تواند حتی به خاطر ترسو بودن و اشتغال ذهنی به مورد توجه بودن، به صورت همدلی متجلی و بهمنزله علاقه و نگرانی نسبت به دیگران تعبیر شود(کوپر،1998،کوپر ورانینگشتام،1992 نقل از پری،2004).اگر چه در مبنای این نمایش ظاهری،هسته پوشدیه و مخفی مشابه با نوع بزرگ منش وجود دارد. اما این افراد توقعات و احساسات محق بودن را پرورش می دهند،اگر چه بسیاری از ویژگی های خودشیفته در تخیلاتشان وجود دارند(کوپر ورانینگشتام،1992،نقل از پری،2004).اما این تخیلات بزرگ منش و نمایش دهی را در رفتار آشکارشان نشان نمی دهند. برخلاف نوع بزرگ منش، به صورت دردناکی از تفاوت بین واقعیت و تخیلاتشان آگاهند. این افراد اغلب احساس عدم کفایت و کهتری دانرد و بر این باورند که تخیلات بزرگ منشی یا احساسات محق بودن شان به دست آورد نیست(دیکینسون و پینکوس،2003،رز،2001).
افراد خودشیفته آسیب پذیر به خاطر داشتن توقعات محق بودن پنهانشان،احساس شرم می کنند و احتمالا کمتر به بیان خود می پردازند و کمتر می خواهند که نیازهایشان آشکار شود. آنها کمتر به استفاده از راهبردهای خود تقویتی دهی آشکار برای حمایت ازحرمت خود شکننده شان مجهزند. بنابراین،وقتی نیازهایشان دیده نمی شوند تمایل دارند که توقعات محق بودن شان را انکار کنند. کناره گیری از این توقعات منجر به درآمیختگی خشم و طغیانهای خصومت وابسته به موقعیت می شود(گابارد1989،اخیر،2003،نقل از پینکوس و کین،2004).
خودشیفته آسیب پذیر به عنوان افرادی با نااستواری هیجانی توصیف می شوند. زیرا آنها بین شرم،افسردگی و خشم در پاسخ به ناامیدی ها و تهدیدهای حرمت خود در نوسانند(مسترسون، 1993). از آنجا که قادر نیستند راهبردهای خود تقویت دهی را به کار برند،برای مدیریت حرمت خود به دیگران متکی هستند.کوپر و مکسول(1995) به خودشیفته های آسیب پذیر اشاره می کنند و آنها را خودشیفته های «قدرت زدوده» و افرادی وابسته می دانند.(نقل از پینکوس و کین،2004).
تکیه مزمن بر دیگران برای نگهداشتن حرمت خود و تجربه ناامیدیهای پیوسته در ارتباط با توقعات محق بون در برخی به اضطراب در جهت حول روابط و در برخی به اجتناب از روابط منجر می شود (دیکینسون و پینکوس، 203، گابارد، 1989).
پیامد این ناپایداری هیجانی،چنین افرادی را به استفاده از راهبردهای خود تقویت دهی در جهت تعدیل حرمت خود به منظور پر کردن تخیلات بزرگ منشی به صورت مستقیم سوق می دهد. برای مثال خودشیفته های آسیب پذیر، اغلب از نظر اجتماعی کسانی را انتخاب می کنند که استعداد و توانایی کمتری در مقایسه با آنها دارند تا بتوانند خیال قهرمان بودن از نظر آنها را در سر بپرورانند(کوپر،1998).همچنین این افراد اغلب به ایثار روی می آورند و از رفتارهای خود آزار گرایانه یا شهادت برای افزایش حرمت خود استفاده کنند در واقع کوپر(1988؛نقل از کوپر،1998) بر جنبه های خود آزار گرایانه خودشیفته تاکید و حتی پیشنهاد می کند که استفاده از اصطلاح خودشیفته – خود آزار گر، مناسب تر است.
هسته مشترک بین نوع بزرگ منش و نوع آسیب پذیر خودشیفته
به رغم تفاوت بین انواع خودشیفته،پژوهشگران معتقدند که هسته خودشیفته به صورت مشترکی در هر دو وجود دارد(دیکینسون و پینکوس،2003،هندین و چک،1997،رودوالت و مورف،1998، وینک،1991).
گروهی از محققان (دیکینسون و پینکوس،2003) بر این باورند که احساس محق بودن و تمایل به روابط بین فردی استثمارگرانه هسته آسیب شناختی خودشیفته است که با احساس کهتری و عدم کفایت مشخص می شود. احساس بزرگ منشی(آشکار یا در تخیلات) هسته دیگر خودشیفته است و در نهایت باید گفت که هر دو نوع دارای نارسایی در همدلی هستند(وینک،1991،دیکینسون و پینکوس،2003).
شناسایی هسته خودشیفته مرضی که در انواع مختلف این اختلال به شیوه های مختلف متجلی می شود، مشکل است. برای مثال،احساس محق بودن در نوع بزرگ منش چشمگیر و در نوع آسیب پذیر غالبا پنهان است و تنها وقتی بروز می کند که ناامیدی از دیگران با توقعات محق بودن مرتبط می شود(دیکینسون و پینکوس،2003).
افزون بر این در نوع بزرگ منش، استثمارگری آشکار دیده می شود در حالی که در نوع آسیب پذیر،صورتهای پنهانی تر و پوشیده تری از استثمارگری قابل مشاهده است. به هر حال هر دو نوع به عنوان افرادی توصیف می شوند که فاقد سلامت سطح حرمت خود هستند. هر چند نوع بزرگ منش به راهبردهای خود تقویت دهی مجهز است (برای مثال: ناارزنده سازی دیگران، انکار ضعف) که امکان حفظ خود بزرگ بینی را فراهم می کند. در واقع احساس خود بزرگ بینی و تکبر آشکار اغلب به اشتباه به عنوان سطح بالای حرمت خود در آنها در نظر گرفته می شود. در مقابل احساس خودبزرگ بینی در خود شیفته های آسیب پذیر بیشتر جنبه پنهانی دارد و زمانی کشف می شود که درباره توقعات و تخیلات بزرگ منشی شان صحبت کنند(دیکینسون و پینکوس،2003).
پیچیدگی بیشتر تصویر بالینی نوع آسیب پذیر به این خاطر است که این افراد گاهی به صورت پراکنده بزرگ منشی آشکار دارند، اما قادر به حفظ آن نیستند و در نتیجه به احساس کهتری و عدم کفایت باز می گردند. سرانجام هر چند هر دو نوع دارای نارسایی در همدلی هستند اما رفتارهای ایثارگرانه در خود شیفته های آسیب پذیر می توانند همانقدر که اشتباها به عنوان نگرانی نسبت به دیگران و همدردی با آنان تعبیر شوند، به همان اندازه هم کوششی علیه تقویت خود باشند. این تفاوتها در بیان آشکار انواع خود شیفته داری، حتی با در نظر گرفتن ویژگی های هسته خود شیفته ، می توانند به مشکلاتی در تشخیص و ارزیابی خود شیفته داری مرضی منجر شوند(همان منبع).
همچنین باری و همکاران(2009) معتقدند که خودشیفتگی ناسازگارانه با خودشیفتگی سازگارانه متفاوت است زیرا خودشیفتگی ناسازگارانه با مشکلات پرخاشگری و ویژگی های سنگدلی رابطه دارد. خودشیفتگی ناسازگارانه شامل ویژگی های بهره کشی، احساس استحقاق و خودنمایی است.برای خودشیفته ی ناسازگار تنها خود او و چیزهای منسوب به او اهمیت دارد و بقیه جهان بی اهمیت یا بیرنگ است، و به علت این معیارهای دوگانه،شخص خودشیفته نارسایی هایی جدی در قضاوت نشان داده و فاقد توانایی برای قضاوت عینی است(باتل ،1992). از لحاظ نظری منبع گرایشات خودشیفتگی در نوجوانی به تکلیف رشدی نرمال جدایی تفرد مربوط است و محتاج این است که نوجوان وابستگی های ولدی را رها کرده و استقلال و خودمختاری را تمرین نماید تا یک خود منفرد شود، ولی در درون این تعهدات بادوام روابط واکنش های خودشیفتگی سر برمی آورند که مقارن با دفع واکنش های سوگ ناشی از دست دادن همانندسازی های دوران کودکی است(کارسون و جرد، 2009).
روی آوردهای مختلف به اختلال شخصیت خودشیفته
روی آورد روان پویشی
فروید(1976،1914) صورت بندی اصلی روان تحلیل گری از شخیت خود شیفته دار را توصیف کرد. از نظر فروید، ارزنده سازی بیش از حد یا مراقبت ناپایدار و نامتعادل والدین در سالهای اولیه زندگی،تحول موضوع عشق در کودکی را مختل می کند. وی معتقد بود که در نتیجه این تثبیت و توقف در مرحله خودشیفته تحول، بلوغ و رشد یافتگی طبیعی و انسجام فرامن مختل شده و منجر به مشکلاتی در تنظیم و مهار حرمت خود می شود (نقل از اسپری،2003).
بعد از فروید کوهات و کرنبرگ منسجم ترین نظریه ها را در زمینه خودشیفته ارائه کردند. کوهات(1977-1971) – همان طور که در قسمت تحول خود شیفته اشاره شد- بر این باور بود که فرد خود شیفته در مرحله ای از تحول تثبیت شده است که مستلزم پاسخهای خاص افراد پیرامونی به منظور حفظ انسجام خود است. وقتی چنین پاسخهای آماده نیستند (نقص در همدلی) فرد خود شیفته در معرض شکنندگی و چند پارگی خود قرار می گیرد(زخم خود شیفته دارانه).
کرنبرگ(1984) احساس بزرگ منشی و استثمارگری شخصیت خودشیفته را به عنوان نشانه ای از خشم دهانی دانست که از محرومیت هیجانی ناشی از وجود یک چهره مادرانه بی تفاوت و بدخواه حاصل می شد. افزون بر این، برخی از ویژگی ها، استعدادها و یا نقش های منحصر به فرد، احساس خاص بودن را در کودک به وجود می آورند که در واقع یک دریچه گریز هیجانی از جهان تهدید آمیز و بی تفاوت است. بنابراین، احساس بزگ منشی و محق بودن پناهگاه خود واقعی است ک دو پاره شده و در بین از هشیاری قرار گرفته است. ضمنا از نظر کرنبرگ خود واقعی دارای اسحاسهای غبطه، محرومیت، ترس و خشم شدید اما ناهشیار است.
روی آورد زیستی-اجتماعی
طبق نظر میلون و دیویس(2000)، اختلال شخصیت خود شیفته در اصل از عوامل محیطی سرچشمه می گیرد و نقش عامل زیستی- ژنتیکی در ایجاد آن ناشناخته است. عوامل اصلی محیطی شامل آسان گیری ها و ارزنده سازیهای بیش از حد، رفتار استثمارگرانه آموخته شده و منزلت کودک منحصر به فرد است. اساسا این کودکان ناز پرورده می شوند و رفتار خاص والدینشان به آنها می آموزد تا اعتثاد داشته باشند که جهان حول محور آنها می چرخد. انتظار رفتار ویژه ای از طرف دیگران در بیرون از خانه دارند و زمانی که این کودکان رفتار خاصی دریافت نکنند، با درخواستها و رفتارهای استثمارگرانه کوشش می کنند تا مهارت قابل توجهی در دستکاری دیگران به دست آورند. همچینین آنها نشان دادند که ناز پرورده کردن بیش از حد والدین با تک فرزند بودن مرتبط است. بالاخره، الگوی خود شیفته از طریق تصور برتری، فقدان خود مهارگری که با تحقیر موقعیتها و افرادی که از باورهای برتری جویانه آنها حمایت نمی کنند و نارسایی مسئولیت اجتماعی و تقویت الگوی خود شیفته به خودی خود، متجلی می شود. از نظر زیستی نیز، این شخصیت ها معمولا مزاج بیش از حد حساسی دارند. این کودکان اغلب خیلی خوب و بسرعت حرف زدن را آموخته اند. به علاوه از سر نخ های بین فردی خیلی زیرکانه آگاه می شوند(همان منبع).
روی آوردن شناختی-رفتاری
اختلال شخصیت خود شیفته از ترکیب روان بنه های خود با جهان و آینده ریشه می گیرد. روان بنه اصلی، روان بنه خاص/برتری است که از پیامهای مستقیم و غیر مستقیم والدین، همشهریها، افراد مهم و همچنین از تجارب مربوط به عقاید منحصر به فرد و مهم بودن خود ناشی می شود. روان بنه برتر بودن می تواند براساس تملق، آسان گیریهای بیش از حد و تبعیض شکل گیرد. به گونه ای مشابه، روان بنه خاص بودن از تجارب طرد، محرومیت، محدودیت یا نارسایی ها ناشی می شود. ویژگی مشترک چنین باورهایی درباره خود این است که این افراد خود را به گونه ای معنادار متفاوت از دیگران ادراک می کنند. داشتن برخی از ویژگی ها یا استعدادهایی که از نظر فرهنگی ارزشمند یا بی ارزش هستند، به پاسخهایی اجتماعی که روان بنه خاص- برتری را تقویت می کنند منتهی می شود.
پسخوراندی که بتواند این روان بنه را اصلاح کند ممکن است معیوب و یا مختل شود. هتک حرمت حاصل از پسخوراند منفی می تواند در آسیب پذیری خود شیفته نسبت به انتقاد و ارزیابی سهم مهمی داشته باشد. رفتار به دلیل وجود مشکلات در تعاون و تقابل و همچنین به علت افراط در سهل انگاری، خود خواهی و رفتار پرخارشگرانه تحت تاثیر قرار می گیرد. مشکل وقتی ظاهر می شود که این روان بنه بیش از حد فعال می شود و تعادل خود را با قضاوتهای هماهنگ تر به دست می آورد( اسپری،2003).
شخصیت های خود شیفته با نوشتن افسانه های شخصی و تجدید نظر در تاریخچه ها، موفقیت هایشان را برجسته می سازند. شکستهایشان را کوچکتر جلوه می دهند تا از حرمت خود آسیب پذیرشان محافظت کنند یا آن را هر موقعیتی که آنها را به گذشته باز گرداند، تقویت می کنند. این افراد، گذشته را آن طور که مایلند به یاد می آورند نه آن طور که اتفاق افتاده است. چنین بازسازیهایی، دروغ نامیده نمی شوند، بلکه با تاکید بر وقایع و جنبه های یک موقعیت آن را تغییر می دهند. آینده برای فرد خود شیفته فرصتی برای درخشیدن است و بازسازی گذشته، تداوم خیالپردازیها درباره موفقیت هایی است که می توانند مبنایی اساسی داشته باشد.
طبق نوشته های بک و فریمن (1990 نقل از اسپری، 2003) افراد خود شیفته به تحریف های شاختی می پردازند. اول این که این افراد در ارزیابی دو قطبی از خود و دیگران مهارت دارند. مخصوصا طی دوره های پرتنیدگی، خود شیفته ها بین تصویر کاملا خوب و کاملا بد از خود در نوسان هستند. افزون بر این، دیدگاه آنها درباره دیگران نیز براساس سطح وفاداری و قدردانی ادراکی شان در نوسان است. دوم این که خود شیفته ها اغلب نسبت به تفاوتهای جزیی بین خود و دیگران حساسند. زیرا هدف آنها قضاوت درباره سطح حرمت خود است. آنها نمی توانند مشابه اطرافیانشان باشند زیرا موقعیت خاصشان به خطر می افتد. برای حمایت از این احساس برتری طلبی، خود شیفته ها تفاوت هایشان را با دیگران بررسی کرده و آنگاه از این تفاوتها برای تحکمی موقعیت شان استفاده می کنند. باورهای مرکزی شخصیت خود شیفته شامل عباراتی است چون«من برتر از دیگرانم و آنها به این دلیل باید از من سپاسگزار باشند». «من فراتر از قانونم» و «وقتی من فرد خاصی هستم، سزاوار تقدیر ویژه، امتیاز و حق خاص می باشم». (میلون و دیوس،2000).
روی آورد بین فردی
بنیامین(1996،نقل از اسپری،2003) تحول بین فردی شخصیت خود شیفته را به این صورت توضیح می دهد که نیاز به کامل بودن افراد خود شیفته از ارزشهای افراطی والدین و نیاز آنها به «کودک کامل» سرچشمه می گیرد. احساس والدین از خاص بودن فرزندشان موانعی در راه ابراز نیازها و احساسهای کودک به وجود می آورد. در نتیجه کودک در یادگیری این مساله که دیگران،افرادی متمایز با هویت های خاص خود هستند، با شکست مواجه می شود. اسپری(2003) افراد خود شیفته را افرادی رقابت جو می داند، که در جستجوی اطمینان به خود از طریق «رقابت با دیگران» هستند. از سوی دیگر اغلب آنها معیارهای بین فردی و اجتماعی پذیرفته شده را زیر پا می گذارند تا از خود افرادی خاص بسازند و تصویرشان را از خود به عنوان فردی بی نظیر و استثنایی تقویت کنند. گاهی احساس مالکیت آنها حتی نسبت به بدن دیگران(مانند خشونت های جسمی و جنسی نسبت به دیگران) نیز آشکار است. آسیب های بین فردی شخصیت خود شیفته را در خانه نیز می توان مشاهده کرد. خود میان بینی این شخصیت ها موجب می شود که از فرصت همراهی با خانواده کاسته و به رویاهای خویشتن در زمینه موفقیت بپردازند. هر کس که در رویاهای آنها حضور نداشته باشد، همانند کسی است که وجود ندارد. اعضای خانواده به عنوان افرادی واقعی با علایق، آرزوها و رویاهای خاص خودشان دیده نمی شوند بلکه صرفا همانند اثاثیه موجود در خانه اند(اسپری،2003).
جدول 2-9: روی آوردهای مختلف به خود شیفته
مزاج القای والدین دیدگاه نسبت به خود جهان بینی روان بنه های سازش نایافته اصلی ترین ملاک DSM-IV-TRفعال و پاسخگو،استعادهای خاص، جذاب،رشد زودرس زبان «رشد کن و فوق العاده باش- برای من»من خاص و منحصر به فردم، و من محق هستم که حقوق فوق العاده و امتازهای خاص داشته باشم بدون اینکه آنها را به دست آورده باشم.زندگی میز ضیافتی است که به اراده خود می توانی از آن استفاده کنی.مردم تحسین و امتیازهای زیادی را به من بدهکارند. بنابراین من «این خاص بودن» را انتظار خواهم داشت و می خواهم.محق بودن، ناقص بودن، محرومیت هیجانی، خود مهار گری ناکافی، معیارهای سرسختانه و بی امان.احساس خود بزرگ بینی از مهم بودن خود
پيشينه تحقيق
تحقیقات انجام شده در داخل کشور
لطفی و همکاران (1386) نشان دادند که مبتلایان به دسته ب اختلالات شخصیت نسبت به افراد سالم طرحواره های ناسازگار اولیه بیشتری دارند و در دوازده طرحواره اختلاف داشتند و فقط در طرحواره های رهاشدگی/ طرد، سختگیری و فداکاری تفاوتی دیده نشد.
احمدیان گرجی و همکاران (1387) نشان دادند که سه طرحواره محرومیت هیجانی، وابستگی/ بی کفایتی و آسیب پذیری نسبت به صدمه و بیماری در افراد افسرده اقدام کننده به خودکشی متفاوت از افراد افسرده غیر اقدام کننده به خودکشی و افراد بهنجار است.
تمنایی و همکاران (1387) نشان دادند که دو اختلال شخصیت مرزی و اجتنابی نقش اصلی در عود افسردگی اساسی بازی می کنند.
دادستان و همکاران (1388) نشان دادند که خودشیفتگی آشکار یا خودشیفته بزرگ منشانه با مکانیزه های دفاعی نوروتیک همبستگی منفی و با مکانیزم های دفاعی ناپخته همبستگی مثبت دارد و خودشیفتگی پنهان یا خودشیفته آسیب پذیرانه با مکانیزم های دفاعی ناپخته و نوروتیک همبستگی مثبت دارد.
تحقیقات انجام شده در خارج کشور
رونینسگستام (1996) نشان داد که اختلال شخصیت خودشیفته با هیچ یک از اختلالات محور I به طور سازمان بندی مرتبط نیست.
پتروسلی و همکاران(2000) نشان دادند که طرحوارههای شکست، شرم و رهاشدگی/ بی ثباتی و آسیب پذیری به زیان وبیماری و اطاعت با افسردگی ارتباط دارند.
شاه و والر(2000) نشان دادند که طرحوارههای شرم، ایثار و خود تحول نیافته/ گرفتار در افراد افسرده بیشتر از افراد بهنجار است.
هریس و کاترین(2002) نشان دادند که طرحوارهی آسیب پذیری به زیان وبیماری با افسردگی ارتباط دارند.
پینکاس و آسل (2003) نشان دادند که خودشیفتگی پنهان یا آسیب پذیرانه بیشتر احتمال دارد که با افسردگی ارتباط داشته باشد.
استین و همکاران (2003) نشان دادند که افسردگی اساسی و اضطراب فراگیر همپوشی بالایی دارند که موجب افزایش نارضایتی از زندگی و درک پایین رفاه می گردد.
کالوت و همکاران (2005) نشان دادند که طرحوارههای شکست، شرم، خویشتن داری/ خودانضباطی ناکافی در افراد افسرده بیشتر از افراد بهنجار است.
جفری جانسون و همکاران(2006) نسان دادند که صفات شخصیتی مرزی، نمایشی و اسکیزوتایپال با افزایش احتمال ابتلا به اختلال اضطراب فراگیر رابطه ی معنی دار دارد.
لی (2007) نشان دادند که وابستگی، رهاشدگی/ بی ثباتی و خود تحول نیافته/ گرفتار با افسردگی ارتباط دارند.
توماس و همکاران (2008) نشان دادند که افسردگی در اختلال شخصیت خودشیفته نشانه های پارانوید را بر می انگیزد و ترکیب نشانه های افسردگی و پارانوید موجب افزایش نشانه های خودشیفتگی می گردد.
تریت و همکاران (2009) نشان دادند که خودشیفتگی پنهان یا خودشیفته آسیب پذیرانه به طور معناداری خلق و خوی افسرده را پیش بینی می کنند.
تیما (2010) نشان داد که طرحواره های ناسازگار اولیه و مدل پنج عامل بزرگ شخصیت در پیش بینی اختلالات شخصیت همپوشی دارند و طرحواره های ناسازگار اولیه بهتر از مدل پنج عاملی شخصیت افسرده را پیش بینی می کنند.
هین و همکاران (2010) نشان دادند که دو نوع خودشیفته بزرگ منشانه و خودشیفته آسیب پذیرانه با طرحواره بهره کشی از دیگران رابطه مثبت دارند و آسیب پذیری خودشیفته با طرحواره اطاعت رابطه ی مثبت معنادار دارد.
میپل و همکاران (2011) نشان دادند که خودشیفتگی پنهان با آسیب پذیری با نشانه های پرخوری رابطه معنادار دارد و مقدار زیادی از این رابطه با روان رنجورخویی توضیح داده می شود.
جمهری و همکاران (2011) نشان دادند که طرحوارههای شکست، شرم، خویشتن داری/ خودانضباطی ناکافی و ایثار با افسردگی ارتباط دارند.
کلی و همکاران (2012) نسان دادند که گرایش به افسردگی با خودشیفتگی خودبزرگ بینانه و گرایشات افسردگی با گرایش به خود نکوهش گری با آسیب پذیری خودشیفتگی رابطه معنادار دارد.
فرویدستین و همکاران(2012) نشان دادند که نمرات پایین خودشیفتگی به طور قدرتمندی رفتارهای خودکشی را در افسرده ها پیش بینی می کند.
رنر و همکاران (2012) نشان دادند که طرحوارههای شکست، بازداری هیجانی و رهاشدگی/ بی ثباتی با افسردگی ارتباط دارند.
78359099060منابع00منابع
266954038989000
منابع فارسی
احمدیان گرجی، معصومه؛ فتی، لادن؛ اصغرنژاد فرید، علی اصغر؛ ملکوتی، سید کاظم (1387). مقایسه طرحواره های ناسازگار اولیه در بیماران افسرده اقدام کننده به خودکشی با بیماران افسرده غیر اقدام کننده به خودکشی و جمعیت غیربالینی. تازه های علوم شناختی، سال 10، شماره 4: 59-49
انجمن روانپزشکی آمریکا (2000). DSM-IV-TR متن تجدیدنظر شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی. ترجمه م. ر. نیکخو و ه-، آوادیس یانس(1383). تهران: انتشارات سخن.
برازنده، ه (1384). رابطه معیارهاي ارتباطی و طرحواره هاي ناسازگار اولیه با سازگاري زناشویی. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه فردوسی مشهد
تمنایی فر، شیما؛ محمدخانی، پروانه؛ پورشهباز، عباس (1387). رابطه همبودی اختلالات شخصیت دسته ب و اختلال افسردگی اساسی با عود افسردگی. مجله توان بخشی/ دوره 9- شماره 3 و 4. پائیز و زمستان 1387
دادستان، پریرخ؛ علیبخشی، سیده زهرا؛ پاکدامن، شهلا(1387). سبکهای مکانیزم دفاعی در انواع شخصیت خوددوستدار، یک همبستگی بنیادی. فصلنامه روانشناسی ایرانی، سال 5، شماره 18
سادوک، بنیامین و سادوک، ویرجینیا (2003). خلاصه رونپزشکی جلد دوم/ چاپ چهارم. ترجمه پورافکاری، نصرت ا...(1382). تهران: انتشارات شهرآب
عليلو، م. (1378). بررسي آزمايشي خلق بر عملکرد. پژوهشهاي روانشناختي، دورة 5، شمارة 3 و4، 47-37
لطفی، راضیه؛ دنیوی، وحید؛ خسروی، زهره (1386). مقایسه طرحواره های ناسازگار اولیه در سربازان مبتلا به دسته ب اختلالات شخصیت و سربازان سالم. مجله علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی ارتش جمهوری اسلامی ایران. سال 5، شماره 2: 1261-1266
یانگ، جفري ( 1384 ). شناخت درمانی اختلالات شخصیت: رویکرد متمرکز بر طرحواره. ترجمۀ علی صاحبی و حسن حمیدپور. تهران: آگه و ارجمند.
یانگ، جفري، کلوسکو، ژانت، ویشار، مارجوري ( 1386 ). طرح واره درمانی. ترجمۀ حسن حمیدپور و زهرا اندوز.تهران: ارجمند.
References
Akhtar, Salman, and James Anderson Thomson, Jr. )1982(. “Overview: Narcissistic Personality Disorder.” American Journal of Psychiatry . Volume 139(1):12–20.
Bandar, A. (1997) . Self - efficacy. New York: Freeman.
Bar Low , D.H(1988). Anxiety and its disorders. New York: Guilford.
Bar Low, D. H. (2001). Anxiety and its disorders (2 ed). New York: Guilford.
Barlow, D. H., Blanchard, R. B., Vermilyea, J. B. Vermilyea, B. B. & Ninardo , P. (1986). Generalized anxiety and generalized anxiety disorder: Description and reconceptualization. American Journal of psychiatry, 143, 40-44
Barry,T.C, Grafeman, G.S, Adler K.K & Picard D.J, (2007). The relations among narcissism, self esteem and delinquency in a sample of atrisk adolescents, Journal of adolescence. Volume 44: 120-132
Battle J, (1992). Culture Free Self Esteem Inventories, 2nd ed. Austin, TX: Pro-Ed
Borkovec , T. D., Ray, W. T. Stober , T( 1998(. Worry: A Cognitive phenomenon intimately linked to affective , physiological and interpersonal behavioural processes. cognitive Therapy and Research , 22, 562-576.
Borkovec, T. D. & Inz , T(1990). The nature of worry in generalized omxiety disordey: A Prominence of thought activity . Behavior Research and Therapy , 28, 153-158.
Borkovec, T. D. Newman, M. G., Pincus, A. L., & Lytles, R(2002). A component anaysis of cognitive be havioral therapy for general lized anxiety disorder and the role of interpersonal problems. Journal of counsulting and clinical psychology, 70, 288-298.
Borkovec, T.D, Alcaine, O.M., & behar, E(2004). Avoidance theory of worry and generalized anxiety disorder. In . R.G.Hiemberg, C.L. Turk, & D,S.Mennin (EDS).Generalized anxiety disorder.(PP:77-108). New York: Guilford.
Brokovec , T. D, & H&, S(1990). The effect of worry on cardiovascular response to phobic imager . Behavior Research and Therapy, 28, 69-73.
Brown, T. A., Barlow, D. H., & Liebowitz, M. R. (1994). The empirical basis of generalized anxietydisorder. American Journal of Psychiatry, 151, 1272-1280.
Brown, T. A., O’leary, T. A. & Barlow, D. H. (2001). Generalized anxiety disorder. In: D. H. Barlow(Ed). Clinical handbook of psychological disorders. (3ed) (P. P 154-208). New York:Guilford.
Burke, K. C., Burke, J. D., Rae, D. S. A & Rangier, D. A(1991). Comaring age at onset of majordepression and other psychiatric disorders by birth cohorts in five U. S. CommunityPopulations. Archives of General psychiatry, 48(9), 789-795.
Calvete E, Estevez A, Arroyabe E and Ruiz P (2005): The schema questionnaire-short form. Structure and Cognitive Therapy Research 23: 441-51.
Calvete E, Estevez A, Susana Corral(2005). Intimate partner violence and depressive symptoms in women:Cognitive schemas as moderators and mediators. Journal of Behaviour Research and Therapy 45 (2007) 791–804
Carlson. K. s & Gjerd. P. F, (2009). Preschool personality antecedents of narcissism in adolescence and young adulthood: A20- year longitudinal study, Journal of research in personality. Volume 43:570-578
Cartwright-Hatton, S. & Wells, A. (1997). Beliefs about worry and intrusions: the meta cognitions Questionnaire. Journal of . Anxiety Disorders, 11, 297-315
Chorpita, B, F., & Barlow , D. H. (1998). The development of anxiety: the role role of control in early environment. Psychological Bulletin . 291-321
Clark, D. A., Beck, A. T., & Alford, B. A(1999). Scientific foundations of cognitive theory and therpy of depression. New York John wiley & sons.
Cloitre, M., Heimberg , R. G., Liebowitz, M. R. & Citow , A. (1992), Perceptions of control in panic disorder and social phobia . Cognitive Therapy and Research , 16,569-577.
Copper, a. (1998). Further develoments in the clinical diagnosis of narcissistic personality disorder. In the Roningsram (ED)( pp:53-74), Washington, DC: American psychiatric press, Inc
Davis, R.N. & Nolen-Hoekson, S.2000. cognitive inflexibility tyamong raminatovs and nonraminatovs. Cognitive Therapy and Research,24, 699-711.
Dikinson, K & Pincus, A(2003). Interpersonal analysis and vulnerable narcissism. Journal of Personality Disorder. Volume 17. Number 3.
Dugas, M.J.& Robichaud, M(2007). Cognitive behavioral treatment for generalized anxiety disorder. Routledge: Taylor & Fransis.
Egan, Vincent and Cara Mc Corkindale. 2007. Narcissism, vanity, personality and mating effort. Personality and Individual Differences . Volume 43: 2105–2115.
Ellis,A(1962).Reason and emotion in psychotherapy. New York: Liyle stuart. Emomelk amp. P. M. G, & Aardema, A(1999). Metcognitive, specific obsessive-compulsive beliefs and obsessive, compulsive disorder Clinical Ppsychology and Psycho the rapy, 6, 139-146
Fierman. E. J., Hunt, M. F., Pratt, L. A., & Warshaw(1993). Truman and post-traumatic stress disorder in subjects with anxiety disorders. American Journal of Psychiatry, 150, 1872-1874
Flavol, T. M(1979). Metcognition and cognitive monitoring: A new area of cognitive development inquiry. American Psychologist, 34, 906-911.
Free, m. I., 2000. Cognitive therapy in group. New York. John wily & sons.
Freeman, A., & Djalali McCloskey, R.(2003). Impediments to effective psychotherapy. In. R.L. Leahy.(ed). Roadblocks in cognitive-behavioral therapy.(p.p.24-48).New York; Guilford Beryin,A.E.1971). The evaluation of therarutic out come. In A.E.& S.L.Garfield.(Eds). Handbook ofpsychotherapy and behavior change: An empirical analysis. New York: wiley & sons.
Freeston, M.h., Dugas, M.J.& Ladouceur, R(1996). Why do people worry? Personality and Individual difference, 17, 791-802
Freudenstein; Avi Valevski; Alan Apter; Ada Zohar; Gal Shoval; Eitan Nahshoni; Abraham Weizman; Gil Zalsman(2012). Perfectionism, narcissism, and depression in suicidal and nonsuicidaladolescent inpatients. Comprehensive Psychiatry xx (2012) xxx–xxx
Fulford,D;Johnson,S.L; Carver, C.S. (2008). Commonalities and differences in characteristics of person at risk for narcissism and mania. Journal of research and practices. Volume 42:1427-1438
Gabbard, G. O.(1989). Two subtyes of narcissistic personality disorder. Bulletin of the Menninger Clinic, 53, 527-532
Geresten, S.(1991). Narcissism personality disorder consist of two distinct subtyes. Psychiatric Times, 8, 25-26
Ghanbari Jahromi, F; Naziri, Gh; Brzerar,M (2012). The relationship between sociality precribed perfectionism and depression: The mediating role of maladaptive cognitive schema. Journal of Social and Behavior Science. Volume 32: 141-147
Harris, Curtin, 2002. Parental Perception, Early Maladaptive Schemas and Depressive Symptoms in Young Adult, Cognitive Therapy and Research, Volume 26, Number 3: 405-416.
Hazlett – stevens , H. & Borkovec, T. D(2001). Effects of worry and progressive velaxation on the reduction of fear in speech phobia : An investigation of situational exposure Behavor Therapy , 32, 503-511
Hein,P.J; Van Houtb,D; Harm,W.J; Marwijk,B.D; Brenda,W.J.(2010). Depressive and anxiety disorder and risk of subclinical at hero sclerosis:Finding from Netherland study of depression and anxiety .Journal of psychology research. volume 69. Issue 2 : 203-210
Heller , w., Nitschke , T,. Etienne , & Miller , G(1997). Patterns of regional brain activity differentiate types of anxiety . Journal of Abnormal psychology, 106, 376-385.
Hendin, H.M. & Cheek, J.M.(1997). Assessing hyersensitive narcissism: A reexamination of Murrays narcissism scale. Journal of research in personality, 31, 588-599
Herman, J. L., Perry, J. C., & Van deer kolk(1989). Childhood Truman in borderline personality disorder. American Journal of Psychiatry, 140, 490-495
Jeffrey G. Johnson; Patricia Cohen; Stephanie Kasen; Judith S. Brook(2006). Personality disorders evident by early adulthood and risk for anxiety disorders during middle adulthood.Journal of Anxiety Disorder. Volume 20. Pp:408-426
Kealy,David;Tsai,Michelle;Ogrodniczuk,John.(2012). Depressive tendencies and pathological narcissism among psychiatric outpatients. Psychiatry Research.volume
Kendler, K.S; Neale,M.C; Kessler,R.C; Heath,A.C; Eares,L.J (1992). Major depression and generalized anxiety disorder same genes, (partly) different environment. Archive of general psychiatry. Volume 49: 716-722
Kernberg, O.(1984). Sever ersonality disorders: psychothera-eutic strategies. New Haven, CT: Yale University press
Kernberg, O.(1989). The narcissistic ersonality disorder and the differntial diagnosis or antisocial ersonality. Psychiatric Clinics of North America, 12, 553-570
Kessler, R. C. (2003). Epidemiology of women and depression. Journal of Affective Disorders, 74(1), 5-13.
Kessler, R. C., Keller, M. B., & Wittchen, H. U(2001). The epidemiology of generalized anxiety disorder. Psychiatric Clinics of North America, 24, 19-39.
Kessler, R.C; Nelson,C.B; Mc Gonagle, K.A; Liv, J; Swartz,M.S; Blazer, D.G (1996). Comorbidity of DSM-III-R major depression disorder in the general population. Result from US National comorbidity survery .Br.J. Psychiatry 168:58-67
Kindler, K. S., Beale, M. C., Kessler, R. C., Health, A. C. & Eaves, L. J(1994). Generalized anxiety disorder in woman: A population based twin study. Archives of General Psychiatry, 49, 267-272
Kohut, H(1971). The analysis of the self. New York: International University press
Kohut, H(1977). The restoration of the life. New York: International University press
Leahy, R.L.(2003). Roadblocks in cognitive –behavioral therapy. New York: Guilford.
Lee C, Taylor G and Dunn J (1999): Factor structure of the schema questionnaire in a large clinical sample.
Lewison, P., Gotlib, I,. Lewinson, M., Seely. & Allen, N(1998). Gender difference in anxiety disorders and anxiety symptoms in adolescents. Journal of Abnormal psychology, 107, 101-107
Mason, O; Platts,H. Tyson,M. (2005). Early Maladaptive Schema and adult attachment in a UK clinical population. Psychology and psychotherapy Research and practice, 78: 549-564
Mennin, D. S., Heimbery, R. G., Turk, C. L., & Fresco, D. M(2002). Applying an emotion regulation framework to integrative approaches to generalized anxiety disorder. Clinical Psychology: science and practice, 9, 85-90.
Millon, T. (1999). Avoidance personality. International Journal of Social Psychiatry, 34, 18-23.
Millon, T; Davis, R.(2000). Personality disorders in modern life. New York: Wiley
Mples,J;Collins,B;Miller,J.D;Fischer,S;Serbert,A(2011).Differences between grandiose and vulnerable narcissism and bulimic symptoms in young women. Eating behavior. Volume 12. issue1:83-85
Mueller, T.I., Leon, A.C., Keller, M.B. & Solomon, D.A. (1999). Recurrence after recovery from major depressive disorder during 15 years of observational follow-up. American Journal of Psychiatry, 156, 1000–1006.
Mueller, T.I., Leon, A.C., Keller, M.B. & Solomon, D.A. (1999). Recurrence after recovery from major depressive disorder during 15 years of observational follow-up. American Journal of Psychiatry, 156, 1000–1006.
Mueller, T.I., Leon, A.C., Keller, M.B. & Solomon, D.A. (1999). Recurrence after recovery from major depressive disorder during 15 years of observational follow-up. American Journal of Psychiatry, 156, 1000–1006.
Needlman,L.D.(2003).case conceptualization in preventivy and responding to therapeuticdifficult.In.R.L.Leahy
Nelson, O. T., Start, R. B., Howard, G. & Crawly, M(1999). Metcognition and clinical psychology: a preliminary framrork for research and practice. Clinical Psychology and Psychotherapy, 6, 73-80.
Nolen-Hoeksema, S. (1993). Responses to depression and their effects on the duration of the depressive episodes. Journal of Abnormal Psychology, 100, 569-582.
Nolen-Hoeksema, S. Parker, L. E. & Larson, J. (1994). Rumination coping with depressed mood following loss. Journal of Personality and Social Psychology, 67, 92-104.
Paivio , A(1980). Mental representations: A dualcoding approach. New York: Oxford universityذ press.
Peasley-Miklus, C. & Verana, S. R(2000). Effect of worrisome and relaxing thinking on fearful emotional processing. Behavior Research and Therapy, 38, 129-144.
perry, J.D. & perry, J.CH>(2004). Conflicts, defenses and the stability of narcissism ersonality features. Journal of psychiatry, 67(4), 310-330
Pincus, L & Cain, N (2004). On the proliferation of labels for narcissism: A Review and Recommendations. The Pennsylvania University
Pincus,A.L; Aasell,E.B.(2009). Initial construction and validiation of the pathological narcissism. Psychological assessment. Vol 21: 365-379
Platts,H; Tyson,M; Mason,O. (2002). Adult attachment style and core beliefs: Are they linked? Clinical psychology and psychotherapy. Volume 9; issue 5 : 332-348
practices 78 : 45-57
Purdon, C. & clark, D. A(1999). Meta-cognition and obsessions. Clinical Psychology and Psychotherapy,6. 102-110
Pyszczynski, T., Greenbevg, J., Hamilton, J & Nix, G. (1990). On the relationship between self-focused attention and psychological disorder: a critical reappraisal. Psychological Bulletin. 110, 30,538-543.
Rachman, S., & Shaffran, R(1999). Cognitive distortions: thought-action fusion. Clinical Psychology and Psychotherapy, 6, 80-86
Rachman, S., Thordarson, B. S., saffron, R., & Woody, S. R. (1995). Perceived responsibity: structure and significance . Behaviour Research and Therapy, 33, 779-784
Rapee, R. M(1991). Generalized anxiety disorder: A review of clinical features and theoretical concepts, Clinical Psychology Review, 11, 419-440.
Ratter, J. B. (1966). Generalized expectancies for internal versus external of reinforcement. Psychological monographs, 80.
Renner, F; Lobbesteal, J; Armtz, A; Hubers, M(2012). Early maladaptive schema in depressed patients: Stability and relation with depressive symptoms over the course of treatment. Journal of Affective Disorders. Volume 136: 581-590
Rhodewalt, F& Morf, C.C(1998). Self-aggrandizement and anger: A temoral analysis of narcissism and affective reaction to success and failure. Journal of personality and social psychology, 74(3), 672-685
Robichaud, M., & Dugas, M. J., & Conway, M(2003). Gender differences in worry and associated cognitive-behavioral variables. Journal of Anxiety Disorders, 17,501-516
Roemer, L., Or silo, S. M., Barlow, D. H(2002). Generalized anxiety disorder. In. D. H. Barlow (Ed). Anxiety ant its disorders. (P. P. 447-525). New York: Guilford. Roemer, L., Molina, S., Lit Z. B. T., & Borkovec, T. D(1997). Preliminary investigation of the role ofprevious exposure to potentially traumatizing events in generalized anxiety disorder.Depression and Anxiety, 4, 134-138.
Roningstam,E.(1996). Pathological narcissism and narcissistic personality disorder in axis I disorders. Harcard review psychiatry 39: 326-340
Rose, P(2001). The happy and unhappy face of narcissism. Personality and individual difference. Volume 33. Pp: 391-397
Rovik, J.O(2001). Overt and covert narcissism: Turning oints and mutative elements in two psychotheraies. British Journal of psychotheray, 17, 435-447
Saariaho, T ; Saariaho, A; Karila, I; Joukamaa, M.(2009 ). The psychometric properties of the Finnish Young Schema Questionnaire in chronic pain patients and a non-clinical Sample . journal of behavior therapy and experimental 40: 158–168
Sanderson, W. C., Dinardo , P. A., Rapee, R. M. & Bavlow, D. H(1990) Syndrome comobordity in patients diagnosed with DSM-III-R anxiety disorder. Journal of Abnormal Psychology , 99,308-312.
Seligman ,M.P., Walker ,E.F & Rosenthal , D(2001) . Abnormal psychology . (4Ed).New York: Nerton & comany
Sharf, R.S. (2001). Theories of psychotherapy and counseling: concepts and cases.Albany. Brook/ cole publishing company.
Sheppared, L.D. & Teasdale, J.D. (2000). Dysfunction thinking in major depressive disorder: a deficit in net a cognitive monitoring. Journal Abnormal Psychology.100.462-771.
Siegle, G.J. & Ingram, A.E. (1997). Modeling individual difference in negative information processing biasing. Mattews(Ed). Cognitive science perspective on personality and emotion. Amsterdam: North-Holland.
Slater, Philip Elliot. 1975. Earthwalk. Garden City, NY, USA: Anchor Press
Sperry,l.( 2003).handbook of diagnosis and treatment of dsm iv tr personality disorder.newyork,brunner loutledge tendencies and pathological narcissism among psychiatric outpatients. Psychiatry Research.volume 33: 451-459
Sperry,L.(1999). Cognitive-Behavior therapy for Dsm-IV personality disorder. London; Taylor &Francis.
Stein, M. B(2004). Public health perspectives on generalized anxiety disorder. Journal of Clinical Psychiatry, 65, 3-7.
Stein,M.B; Heimberg,R.G.(2003). Well being and life satisfaction in generalized anxiety disorder: Comparision to major depressive disorder in a community sample. Journal of affective disorder 79: 161-166stopa, L; waters, A.(2005).the effect of mood on responses to the Young schema questionnaire. Jr of psychology and psychotherapy research and
Stein,M.B; Heimberg,R.G.(2003). Well being and life satisfaction in generalized anxiety disorder: Comparision to major depressive disorder in a community sample. Journal of affective disorder 79: 161-166
Stober , T. Tepperwien , S. & Staak , M(2000). Worrying leads to reduced concreteness of problem elaborations : Evidence for the avoidance of worry . Anxiety , Stress and Coping .13, 217-227
Stober, J(1998). Reliability and validity of two widely – used questionnaire : selfireport and self- poor covariance . personality and individual difference , 24, 887-890
Stravinsky, J. & Borkovec, J(1988).The Phenomenon of worry: Theory, research, treatmentant its implications for women and Woman Therapy, 26, 167-177.
Teasdale, G.D., Annelioyd, Ch., & Hatton, G.M. (1999). Depressive thinking and dysfunctional schematic mental model. British Journal of clinical psychology. 37,247-157.
Teasdale, J.D. & Rassell, M.L. (1993). Differential effects of induced Mood on the recall of positive, negative and netural words. British Journal of Clinical Psychology, 22, 171- 263.
Teasdale, J.D. (1997). The relationship between cognition and emotion: the mind-in-place in mood disorder. in D, M. Clark & Ch, G. Fairburn.(Ed).67-93. Science and practice cognitive. Behavioral Therapy. oxford: oxford university press.
Teasdale, J.D. 1999. Emotional prevention of relapse in depression. Behaviour Research and Therapy.37.53-77.
Teasdale, J.D., Segal, S. & Wiliiams, M.G. (1995). How does cognitive therapy prevent depressive relapse and why should antinational contend(mindfullness) training?Behaviour Research and Therapy.33,1.25-39.
Teasdale, T. D(1999). Metcognition, mindfulness and the modification of mood disorders. Clinical Psychology and Psychotherapy, 6, 146-156.
Thimm,J.C(2010). Personality and early maladaptive schema. A five factor model perspective. Journal of behavior therapy and exprimentp psychiatry. Vol 41.issu 4 : 373-380
Thomas,E; Joiner; Petty; Perez; Rudd; Ericson (2008). Depressive symptoms induce paranoid symptoms in narcissistic personality (but not narcissistic symptoms in paranoid personalities). Psuchiatry Research 159: 36-42
Thompson , S. L., & Wierson, M(2000).Enhancing perceived control in psychotherapy. in C. R. Snyder R. E. Ingram (ed). Handbook of Psychological disorder. New York: Tohn Wiley & sons , Inc.
Tncker, D. M., Antes, T. R., Stenciled , C. E. & Barnhardt. T. M. (1978). Anxiety and lateral cerebral function . Journal of Abnormal psychology , 87. 380-383
Tritt,S.M; Ryder,A.G; Ring,A.J; Pincus,A.L.(2009). Pathological narcissism and the depressive temperament. Journal of affective disorder. Volum 122: 280-284
Tucker , K. M. & Newman, T. D.(1981). Verbal versus imaginal cognitive strategies in the inhibition of emotional arousal . Cognitive Therapy and Research, 5, ١196-202.
Tyler , S. Tusker , D(1982). Anxiety and perceptual structure : Individual differences in neuroplsychological function . Journal of Abnormal Psychology . 91, 210-220.
Tyrer, Peter. Baldwin, David (2006). Generalized anxiety disorder. Lacent ; 368: 2156-2166
Vasey , M.W. & Bovkovec, T. D(1992) .A catastrophizing assessment of worrisome Toughts. Cognitivt Therapy and Research, 16,1-16.
Waller, G; Shah,R ; Ohanlan, V ; Elliott, P(2001). Core beliefs in Bulimia Nervosa and Depression:The discreminant validity of Youngs scema questionnaire. Journal of behavior therapy. Volume 32:139-151
Wells, A& Matthews, G. (1994). Attention and emotion: A clinical perspectives. Hove, UK: Erlbaum.
Wells, A(2000). Emotional Disorder and Metcognition: Innovative Cognitive Therapy. Chichester, UK: John Wiley & Sons.
Wells, A(2005). Cognitive therapy for generalized anxiety disorder. In F. W. Bond, & W. Dryden (Ens). Handbook of brief cognitive behavior therapy. (P. P116-120). New York: John wiely & sons.
Wells, A(2009). Metcognitive therapyfor anxiety and depression. New York: Guilford.
Wells, A,& Carter,K(2006). Generalized anxiety disorder, in A.Carr & M.Mcnulty. (eds). The handbook of adult clinical psychology. (PP:423-457).London: Routledge.
Wells, A. & Davis, M. (1996). The thought control Questionnaire: a measure of individual difference in the thought of unwanted thoughts. Behavior Research and Therapy, 32. 871-878
Wells, A. & Papageorgiou. C(1995). Worry and the incubation of intrusive images flowing stress. Behavior Research and Therapy. 33, 579-583.
Wells, A. (2000). Emotional disorder and Metacogntion : Cognitive therapy. Chi chester : John wiley & sons, LTD.
Wells. A(1997). Meta-Cognition and worry: A Cognitive model of generalized anxiety disorder. Behavioral and Cognitive Psychotherapy, 13, 301-320
Wink, (1991). Two faces of narcissism. Journal of ersonality and social psychology, 61, 590-597
Wintery, L.P.L., & Gold frib, M.R. (1998). Information Processing and human change process. In R. E. in gvam (Ed). Information processing approach to clinical Psychology. Or lando : Academic Press.
Woodman, C. L., Noyes, R. J., Black, D. W., Schlosser. S. & Yagla, S. J(1999) A5 – yeay follow-up study of generalized anxiety disorder and panic disorder. Journal of Nervous and Mental Disease, 187-209
Yong, J. (1999). Cognitive therapy for personality disorder: schema focused approach. (3 ed). New York: Professional Research Press.
Yonkers, K. A., Worshaw , M. G. Massion, A. O., & Keller, M. B(.1996 (Phenomenology and course of Generalized anxiety disorders. British Journal of Psychiatry, 168,308-313
Young,J.E; Beck, A. T;Weinberger(1993).clinical handbook of psychological disorders.second edition. Newyork; Guilford press: 240-277